-
Sms
سهشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1386 13:37
دوست دارم اشک باشم کوشه چشمت نشینم تا اگر روزی فتادم صورت ماهت ببوسم
-
عاشق
دوشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1386 00:55
عاشق هرکس شدم او شد نصیب دیگری ... دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجری ... من سخاوت دیده ام دل را به هرکس می دهم ... شرم دارم پس بگیرم آنچه را بخشیده ام
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 08:36
من از این حس غریبم به شما می ترسم اینکه یک هو شده ام سر به هوا ، می ترسم! همه ی عمر به احساس خودم شک کردم تو ولی یک شب ِ این قائله را . . . می ترسم! می توانم همه چیز تو شوم ، مثل خودت ولی از دست قضا ، کار خدا ، می ترسم! دلم از هر چه تو را دور کند می گیرد از خدا وقت ِ تلافی خطا می ترسم! همه ی سعی من این است که سالم...
-
« آقا اجازه!»
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 08:19
آقا اجازه! خسته ام از این همه فریب، از های و هوی مردم این شهر نا نجیب. آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند، دیوارهای بستهء از کوچه بی نصیب. آقا اجازه! به من طعنه می زنند شاعر ندیده های پر از نفرت رقیب. «شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند «فرهاد»های کینه پرست پر از فریب! آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود، «آدم» نمی شوند!...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 08:16
آجُر بزن به خانه یِ سیمانیم و بعد محکوم شو به این که نمی دانیم وبعد یک روز میرسد که عزادار می شوی باآیه های روشن قرآنیم و بعد بعدش پیامبر خودمم سجده کن مرا توی لباسِ تازه ی شیطانیم و بعد "ایمان بیاورید به آغاز فصل من" برمعجزاتِ ساده ی انسانیم و بعد... ≠ دستورمی دهم که تو عاشق شوی مرا ...نه بعد از این برادرِ ایمانیم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 08:15
لج کرده بودم با تو با خود با زمانه هی فحش می دادم به لحنی عاشقانه حالا که یک ساعت گذشته از جنونم کز کرده ام در گوشه ی تاریک خانه دستم به زیر چانه و گوشم به گوشی شاید که تک زنگی شود نوعی بهانه این روزها باور کن از هر حرف کوچک از عمق جانم می کشد آتش زبانه دست خودم شاید نباشد خسته هستم حتی از این عشق و غرور ابلهانه از...
-
نظر بدین
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 09:13
نظر یکی از دوستای خوبم رو میزارم که خیلی خوشم اومد: سلام دوست عزیزم جملاتت حرف دل رو کامل به تفسیرکشیده وقشنگ بیان شده که جای هرحرفی رومیگیره . واقعا عشق چیه که اینطورتحول درزندگی هرکس ایجا میکنه ویک روزآدم خوش ویک روزناخوش میکنه - عشق با جویبارها(جوی احساس) جریان پیدامیکندوبرسطح زندگی بال می گشاید وبرساحل زندگی منعکس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 08:25
پرسید : بخاطر کی زنده هستی ؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم و بگم " بخاطر تو " بهش گفتم : بخاطر هیچکس " پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟ با اینکه دلم داد می زد " بخاطر دل تو " با یه بقض غمگین گفتم " بخاطر هیچکس " ازش پرسیدم تو بخاطر چی زنده هستی ؟ در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت : بخاطر کسی که بخاطر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 08:21
کاش می شد قلب ها آباد بود کینه و غمها به دست باد بود کاش می شد دل فراموشی نداشت نم نم باران هم آغوشی نداشت کاش می شد کاش های زندگی گم شوند پشت نقاب بندگی کاش می شد کاش ها مهمان شوند در میان غصه ها پنهان شوند کاش می شد آسمان غم گین نبود رد پای قهر و کین رنگین نبود کاش می شد روی خط زندگی با تو باشم تا نهایت سادگی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 08:20
مطمئن باش و برو ضربهات کاری بود دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگیام خندیدی به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود تو برو، برو تا راحتتر تکههای دل خود را آرام سر هم بند زنم
-
معراج
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 08:19
این مثنوی، حدیث پریشانی من است بشنو که سوگنامه ویرانه من است امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام بلکه به یوم آمدنت جان گرفته ام گفتی: "غزل بگو"، غزلم شور و حال مرد! بعد از تو حس شعر فنا شد، خیال مرد گفتم مرو که تیره شود زندگانیم با رفتنت به خاک سیه می نشانیم گفتی زمین مجال رسیدن نمیدهد بر چشم باز فرصت دیدن نمیدهد وقتی...
-
خیلی سخته
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 08:18
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری صبح بلند شی ببینی که دیگه دوستش نداری خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اونی که جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بره و پیشت نمونه خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه تازه فردای همون روز از دوست عاشقش با خبر شه خیلی سخته...
-
محاکمه
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 08:15
جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل،و عشق محکوم بود به تبعید به دورتریندنقطه مغز یعنی فراموشی،قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق ،آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن نگاهش را داشتی،ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی وشما پاها که همیشه رفتن به سویش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 08:10
آنکه در تنها ترین تنها ئیم تنهای تنهایم گذاشت کاش در تنها ترین تنها ییش تنها کسش تنهای تنهایش نهد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 آذرماه سال 1385 23:10
موندن و بودن با تو نه دیگه تکرار نمیشه دنیا هم اگه بدی دلم ازت صاف نمیشه تو برو ازین به بعد تنهایی یاورم میشه نه دیگه دوست دارم محاله باورم بشه حیف قلبم که یه روزی به تو دادم عشقم و نه چشمای بارونی من کرده بودش به تو عادت به خدا جهنم هم جایی واسه تو نداره حیف آتیش که بخواد روی سر تو بباره حرف من همینه که برو پی کار...
-
سلام دوستان
شنبه 18 آذرماه سال 1385 06:56
سلام راستش من هر وقت بیامو نظر ببینم آپ می کنم میخوام یه وبلاگ دگه بسازم برای عکس نظر شما چیه؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذرماه سال 1385 05:42
زندگی 3 ایستگاه داره!عشق...جدایی....و مرگ آقا قربونت ایستگاه اول پیاده می شیم نگاهی آشنا به یاس کردم ..تو را در برگ گل احساس کردم ...خلاصه در کلاس ناز چشمت دو واحد عاشقی را پاس کردم بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذرماه سال 1385 05:41
آرزوهام رو نگیر هر چی بخوای بهت میدم تو دیگه نگو بمیر زندگیمو بهت میدم چشمامو فقط بیا یه بار دیگه نگاه بکن تو دیگه نگو برو یه بار دیگه صدام بکن این دلو آتیش نزن که این دلم جهنمه اگه تو بری دلم توش پر غصه و غمه آرزوهامو نگیر این دلو دیونه نکن این دلم اسیر و خراب و ویرونش نکن چشمامو نگیر دیگه زندگیمو بهت می دم باشه هر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذرماه سال 1385 05:41
رفیق من سنگ صبور غم هام به دیدنم بیا که خیلی تنهام هیچکی نمی فهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم مجنونم و دل زده از لیلی ها خیلی دلم گرفته از خیلی ها نمونده از جوونی هام نشونی پیر شدم پیر تو ای جوونی تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست اگر چه هیچ کس نیومد سری به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:32
عشق ، بخشیدن است عشق فراموش کردن نیست ، بلکه بخشیدن است. عشق گوش دادن نیست ، بلکه درک کردن است. عشق دیدن نیست ، بلکه احساس کردن است. عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست ، بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:32
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی به جز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد و بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود رفتم که داغ بوسه پر حسرت تو را با آبهای دیده ز لب شستشو دهم رفتم که نا تمام بمانم در این سرود رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم رفتم مگو مگو که چرا رفت، ننگ بود عشق من و نیاز تو و سوز و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:29
آسمان آرزوها ای کاش می شد با حرارت خورشید ریشه های تردید و بیگانگی را سوزاند. ای کاش می شد از قفس تنگ حسرت و اندوه به آسمان آبی آرزوها پر کشید و بر بالا ترین قله ایثار و محبت آشیان ساخت. کاش همه می خندیدند و دستها پر از گل بود و همه پنجره ها به سوی صداقت و دوستی گشوده می شد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:28
آسمان آرزوها ای کاش می شد با حرارت خورشید ریشه های تردید و بیگانگی را سوزاند. ای کاش می شد از قفس تنگ حسرت و اندوه به آسمان آبی آرزوها پر کشید و بر بالا ترین قله ایثار و محبت آشیان ساخت. کاش همه می خندیدند و دستها پر از گل بود و همه پنجره ها به سوی صداقت و دوستی گشوده می شد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:28
ساده و بی سایه در ویرانه ی دل نشسته ام چشم براه و منتظرم که اشکی بیاید بارانی ببارد تا کالبدم را از فریب عشق بشوید لا اقل تو مرا بیادت هست من امیر اقلیم عشق بودم ******** یک روز باد بی نشان آهسته و پاورچین بر سر شاخه های شکسته ام وزید و بذر آفتاب را بر مزار دلم پاشید دلم آفتابی شد شگفتم دراقلیم عشق زمستانم بهاری شد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:27
شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟ " استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! " شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ " و شاگرد با حسرت جواب داد: " هیچ! هر چه جلو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:27
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ، مستم باز میلرزد، دلم، دستم باز گوئی در جهان دیگری هستم های! نخراشی بغفلت گونه ام را تیغ های، نپرسی صفای رلفزم را دست و آبرویم را نریزی، دل ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:25
زندگی چون گل سرخی است پر از برگ و پر از عطر و پر از خار یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و خار و گل و برگ همه همسایه دیوار به دیوار همند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:24
عشقم را خریداری نیست دلم را دلداری نیست لبانم را خنده ای نیست چشمانم را نگاهی نیست دستانم را نوازشی نیست آسمانم را پرنده ای نیست دنیایم زندگی نیست خدایم را خدا نیست...........
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:24
ترا من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم شباهنگام در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه , من از یادت نمی کاهم ترا من چشم در راهم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذرماه سال 1385 04:22
زیباترین کلام ...................عشق پر احساس ترین کلام........محبت پر معنا ترین کلام .............نگاه عالیترین کلام...................دوستی تلخ ترین کلام...................جدایی دردناک ترین کلام..............خیانت بدترین کلام......................تمسخر و آشناترین کلام............... تو هستی