خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بودیادگاری صبح بلند شی ببینی که دیگه دوستش نداری خیلی سخته که نباشه هیچ جاییبرای آشتی بی وفا شه اونی که جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته اون کسی که اومد وکردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بره و پیشت نمونه خیلی سخته که عزیزی یه شبعازم سفر شه تازه فردای همون روز از دوست عاشقش با خبر شه خیلی سخته تویپاییزبا کسی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یهغریبه به دلت یه وقت بشینه بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه خیلیسخته که ببینیش توی یک فصل طلایی کاش مجازات بدی داشت توی قانون بیوفایی خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت ولی اون نخواد بمونه همیشه سنگصبورت خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویابودی از یادش رفته که واسشتو تموم دنیا بودی
علی
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 ساعت 08:18 ق.ظ