عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

من از این حس غریبم به شما می ترسم



اینکه یک هو شده ام سر به هوا ، می ترسم!



همه ی عمر به احساس خودم شک کردم



تو ولی یک شب ِ این قائله را . . . می ترسم!



می توانم همه چیز تو شوم ، مثل خودت



ولی از دست قضا ، کار خدا ، می ترسم!



دلم از هر چه تو را دور کند می گیرد



از خدا وقت ِ تلافی خطا می ترسم!



همه ی سعی من این است که سالم برسی



و نمی دانم از اینجا به کجا ! می ترسم



چینی نازک تنهایی من هستی تو



اینکه خردت بکند خاطره ها ، میترسم



تازه دارم به تو خو میکنم انگار، ولی ....



از به هم خوردن این صلح و صفا میترسم



توی آغوش تو ذوب میشوم از هرم تنت



اینکه آتش بزنی روح مرا ، می ترسم



بند کن دست مرا توی دو تا دست خودت



از رها بودن بی چون و چرا می ترسم!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد