جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل،و عشق محکوم بود به تبعید به دورتریندنقطه مغز یعنی فراموشی،قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند قلب شروع کرد به طرفداری از عشق ،آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن نگاهش را داشتی،ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی وشما پاها که همیشه رفتن به سویش بودید حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند،تنها عقل و قلب در جلسه ماندند عقل گفت:دیدی قلب، همه از عشق بی زارند،ولی متحیرم با وجودی که عشق بیشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمایت میکنی!؟قلب نالید و گفت:من با وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم.
سلام دوست عزیزم
جملاتت حرف دل رو کامل به تفسیرکشیده وقشنگ بیان شده که جای هرحرفی رومیگیره . واقعا عشق چیه که اینطورتحول درزندگی هرکس ایجا میکنه ویک روزآدم خوش ویک روزناخوش میکنه - عشق با جویبارها(جوی احساس) جریان پیدامیکندوبرسطح زندگی بال می گشاید وبرساحل زندگی منعکس مییابد پس سعی کنیم که عشق جاری باشد درقلبمان تازندگیمان رو به خاموشی نگراید.
همیشه موفق وخوش باشی.