-
برزگترین گناه
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:19
دیروز یکی از من پرسید: "برزگترین گناهت چی بوده؟" اون موقع اصلا حضور ذهن نداشتم. این سوال هم خیلی تکینیکی بود! بهش گفتم: "هیچی! کار٬ خونه٬ کامپیوتر٬ خواب٬ ..." بعد از اینکه رفت همین جور داشتم به سوالش فکر می کردم. خیلی سوال جالبی بود. اصلا تاحالا فکرشم نکرده بودم! ولی الان می دونم! بزرگترین گناه من٬ این بود که عاشق...
-
منو ندیدی
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:17
یه عمری آسمون بودی ، دستم به تو نمی رسید نه قطره ای روی زمین ، نه چشم تو منو ندید هر چی رو من قسم دادم به حرمت ستاره ها تا که به تو نشون بدم ، بین تموم قطره ها خدا که این قصه رو دید از رو زمینش منو چید ابری شدم که آسمون ، باز دوباره منو ندید از بخت بد، من این بالا ، این آسمونِ رو زمین باید که قطره ای بشم ، ای آسمون...
-
بهترینش باش
سهشنبه 4 مهرماه سال 1385 06:29
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی نمی دانم چرا اینگونه است وقتی نگاه عاشق کسی به توست می بینی اما دلت بسته به مهر دیگری است بی اعتنا می گذری و عاشقانه به کسی می نگری که دلش پیش تو نیست اگرنمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی بوته ای در...
-
چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت ؟
سهشنبه 4 مهرماه سال 1385 06:28
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک تو دیگه رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گامهای تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه ی...
-
پنج وارونه
سهشنبه 4 مهرماه سال 1385 06:27
برادر کوچکم از من پرسید پنج وارونه یعنی چه؟ من به او خندیدم کمی آزرده و حیرتزده گفت: روی دیوار و درختان دیدم. باز هم خندیدم. گفت: دیروز خودم دیدم که فرهاد پسر همسایه پنج وارونه به شیرین میداد آنقدر خندیدم که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم و گفتم :بعدها وقتی که باران بی وقفهی درد سقف کوتاه دلت را خم کرد بیگمان...
-
زیباترین قلب
سهشنبه 4 مهرماه سال 1385 06:26
روزی مرد جوانی وسط شهری ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را دارد . جمعیت زیاد جمع شدند . قلب او کاملاً سالم بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیدهاند. ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست . مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با...
-
آفتابگردان خیانت نمیکند...
سهشنبه 4 مهرماه سال 1385 06:25
شب شد خورشید رفت آفتابگردان عاشق به دنبال افتاب اسمان را جستجو میکرد ناگهان ستاره ای چشمک زد! آفتابگردان سرش را به زیر افکند گلها خیانت نمی کنند
-
خسته
سهشنبه 4 مهرماه سال 1385 06:25
دلم از تاریکی ها خسته شده همه ی درها به روم بسته شده مرغ شومی پشت دیوار دلم خودشو اینور و اونور میزنه تو رگهای خسته سرد تنم ترس مردن داره پرپر میزنه دلم از تاریکی ها خسته شده همه ی درها به روم بسته شده
-
عاشق مست
شنبه 1 مهرماه سال 1385 06:57
عاشق همه سان مست و رسوا بادا دیوانه و شوریده وشیدا بادا با هوشیاری با هوشیاری غصه هر چیز خوری چون مست شدی هر چه بادا بادا
-
عاشق باید بمیرد..
شنبه 1 مهرماه سال 1385 06:57
روی تخته سنگی نوشته شده بود:اگر جوانی عاشق شد چه کند؟... من هم زیر آن نوشتم:باید صبر کند..برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود:اگر صبر نداشته باشد چه کند؟... من هم با بی حوصلگی نوشتم:بمیرد بهتراست..... برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم.انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد.اما زیر تخته...
-
رازهای عشق!
شنبه 1 مهرماه سال 1385 06:56
راز عشق در آن است که به یکدیگر سخت نگیریم . عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است. راز عشق در آن است که در سکوت دست یکدیگر را بگیریم.کم کم یاد میگیریم که بدون کلام رابطه برقرار کنیم. راز عشق در مراعات حال دیگریست.هر قدر ملاحظه ی حال دیگران را میکنی ، کسی را که دوست داری بیشتر ملاحظه کن. راز عشق در آن است که به محبوبتان...
-
رباعیات خواجه عبدالله انصاری
شنبه 1 مهرماه سال 1385 06:56
با عشق روان شد از عدم مرکب ما روشن ز شراب وصل دانم شب ما زان می که حرام نیست در مذهب ما تا باز عدم خشک نیابی لب ما چشمی دارم همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوشست تا دوست در اوست از دیده ی دوست فرق کردن نه نکوست یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست روز از هوست پرده ی بیکاری ماست شبها زغمت حجره ی بیداری ماست هجران تو...
-
تک بیتی های ناب!
شنبه 1 مهرماه سال 1385 06:55
غروب دوستی رنگش طلاییست گر چه آخرش رنج و جداییست. گر شبی مست به آغوش من افتی آن قدر بر لبت بوسه زنم کز نفس افتی تنهاراه برای نمردن وزندگی راساختن عشق است بهترین راه برای پایان هرعشق مرگ است. دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم روشنی بخشم به عشقم، خودم تنها بسوزم . تو تنهاآتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد فراموشم مکن ،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مهرماه سال 1385 06:54
با تو آسان میشود زدست سیاهی گریخت٬رو به ظلمت شبهای بی فرداگریخت بی تو ای عشق من گر نباشی در میان ٬ باید که از دنیا گریخت. ………………………………………. در دنیایی که مردانش به نامردی عصا از کور میدزدند ٬ من از روی خوش باوری در آن محبت می جستم. ………………………………………. من تمام دار و ندارم را به لبخند اساطیری شبهای بی روزن تو بخشیده ام.از...
-
{دوستت دارم همیشه}
شنبه 1 مهرماه سال 1385 05:35
به نام آنکه هم یاد است و هم یادگار ٬ نازش میدارم تا لحضه ی دیدار. ای کسانیکه تابوت مرا به دوش می کشید بر روی تابوتم پارچه ی سیاهی بکشید تا همگان بدانند که در این دنیا سیاه بخت بودم. چشمهایم را باز بگذارید تا همگان بدانند که چشم انتظار بوده ام. دستهایم را باز بگذارید تا همگان بدانند که آرزو به دل از این دنیا رفتم. تکه...
-
ای کاش...
شنبه 1 مهرماه سال 1385 05:34
ای کاش در دنیا همه ی مردم عاشق بودند، ای کاش دلها در سینه سنگ نبود. ای کاش عشق در میان عاشقان فروختنی نبود، ای کاش عشق از روی چشمها قابل تشخیص بود. ای کاش... ای کاش اشکهای تنهایی شب ، لب می گشودند و از دل عاشق حرف می زدند ، دلی که هر شب چشمانش بارانی است. ای کاش... ای کاش در خواب می دیدمش تا با اشک بهش بگم که عاشقونه...
-
چهار شمع
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:21
چهار شمع به آرامی می سوختند. محیط پیرامون آنها آنقدر آرام بود که صدای آنها شنیده می شد. شمع اول گفت : من صلح نام دارم ! بنابراین هیچ کس نمیتواند مرا روشن نگه دارد و یقین دارم که بزودی خاموش خواهم شد . پس شعله ی آن به سرعت کم شد و سپس خاموش شد. شمع دوم گفت : من ایمان نام دارم و احساس میکنم که کسی وجود مرا ضروری نمی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:20
گفته بودم که اگر بوسه دهی ، توبه کنم که دگر باره از این خطاها نکنم بوسه دادی ، چو بر خاست لبت از لب من توبه کردم که دگر توبه ی بی جا نکنم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:20
آنقدر بوسیدمش تا خسته شد خسته از بوسیدن پیوسته شد خواست تا لب بر شکوه وا کند لب نهادم بر لبش تا بسته شد
-
دیگر نمی خواهم تو را
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:19
دیگر اگر گریان شوی ، چو شاخه ای لرزان شوی، در اشکها غلطان شوی دیگر نمی خواهم تو را دیگر اگر محرم رازم شوی ، شکسته چون تارم شوی ، تنها گل نازم شوی دیگر نمی خواهم تو را دیگر اگر باز گردی از سفر ، آواره گردی در به در ، شب نخوابی تا سحر دیگر نمی خواهم تو را دیگر اگر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی به هر کجا ، ای سنگدل ای بی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:19
کسی رو برای دوستی انتخاب کن که دلش آنقدر بزرگ باشه که نخوای برای جا شدن تو دلش خودتو کوچیک کنی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:19
کسی را که با او خندیده ای ممکن است فراموش کنی اما کسی را که به خاطرش گریسته ای هرگز فراموش نخواهی کرد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:18
زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت حقیقت تلخ است نه به تلخی انتظار انتظار سخت است نه سختی جدایی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:18
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم با جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران اول به دست آرم تو را بعدآ گرفتارت شوم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:17
قلم بتراشم از هر استخوانم مرکب گیرم از خون رگانم بگیرم کاغذی از پرده ی دل نویسم بر تو دوست مهربانم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:17
به نام آنکه فانوس عشق را در ظلمت قلبم جای داد سینه ام را می شکافم و با قلمی از اشک و مرکبی از خون برایت می نویسم : سلام بر تو که لطیف تر از بارانب و سرخ تر ازگلهای محبتی و زیباتر از شاخهسار عشقی. میخواهم گلی از محبت بچینم و برایت بیاورم و آنگاه بر لبانت که سرخ تر از گلهای سرخ اند بوسه ای از عشق میزنم. من غم را درسکوت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:16
من حاصل عمر خود ندارم جز غم ور عشقی ز نیک و بد ندارم جز غم یک همدم با وفا ندیدم جز درد یک مونس نامرد ندارم جز غم .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:16
اگر روزی مردم بر سنگ مزارم بنویسید : آشفته دلی خفته در این خلوت خاموش ، او زاده ی غم بود و ز غمهای جهان گشته خاموش
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:15
مرا یکدم دل از خوبان جدا نیست ولی صد حیف که در خوبان وفا نیست به خوبان دل سپردن کار سهل است زخوبان دل بریدن کار من نیست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 06:15
من درد تو را آسان از دست ندهم دل بر نکنم ز دوست ، تا جان ندهم از دوست به یادگار دردی دارم که آن درد به صد هزار درمان ندهم