-
خواهم آمد
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:37
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد... بیدار باش... من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم... تا بدانی ای خوب من، با تمام وجود دوستت دارم
-
یادت بخیـــــــر
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:36
هرگاه دفتر محبت را ورق زدی...؛ هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی...؛ هرگاه در میان ستارگان آسمان، تک ستاره ای را خاموش دیدی...؛ برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود...؛ نه... بلکه از اعماق قلب خود بگو...: یادت بخیـــــــر...!!
-
عشق:
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:36
به یادش زیر لب زمزمه کردم می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش می برم تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از کلمه عشق زین همه خواهش بی جا و تباه می برم تا زتو دورش سازم زتو، ای جلوه امید محال می برم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله می لرزد،...
-
کاش
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:36
می دانم که بی توتنهای تنهام دل به تو دادم چو دیدم روی تو گز از همه خوبان پسندیدم تورا دل فریبان جهان را یک به یک دیدم و از جمله بگزیدم تو را اگر جفا راندی نکردم شکوه ی ور خطا کردم نپرسیدم تو را خون من خوردی و بخشودم گنه جان طلب کردی و بخشیدم تو را رفتی آخر شکستی عمر خویش کاش از اول نمی دیدم تو را
-
می شود
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:35
می شود عاشق بود، می شود صادق بود مثل یک فصل بهار،مثل یک عابر ناب به نگای دل خوش بود می شود در گذر فاصله ها یه کمی منصف بود با ید امروز به خود خوب شویم باید امروز به خود برگردیم به سفر محتاجیم می شود زاءر شد باید از راه گذشت یک ترنم باقی است این صدا را بشنو این صدای ماه است این صدای خورشید،این خوروش دریاست این صدای...
-
رفتی و ...
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:35
رفتی روز مرا تیره تر از شب کردی بی تو در ظلمتم ای دیده نورانی من بی تو اشک و غم همه مهمان من اند قدم رنجه کن از مهر به مهمانی من اکنون منم در دل این خلوت سکوت ای شهر پر خروش تو را فریاد می کنم دل بستم به او و تو او را عزیز دار من به خیال او دل خود شاد می کنم
-
سخنان سود مند
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:34
گولاس: محبت نیرومندترین جادوها است. انیشتین: عشق مانند ساعت شنی همان طور که قلب را پر می کند مغز را خالی می کند. ژان داوید: راز بزرگ زندگی در شکیبایی است و نباید به خاطر یک آینده ی مبهم زمان حال را بر خود تلخ کرد. بالزاک: اتلاف وقت گرانترین خرجهاست. آناتول فرانس: خنده بهترین نوع جنگ با زندگی است. دکتر شریعتی: زندگی به...
-
ضرب المثلهای
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:34
لاتین: یگانگی هدف، دوستی ایجاد می کند. آلمانی: برای مرد گرسنه ساعت هر چند بخواهد باشد هنگام ظهر است. اسپانیولی: بدی اشخاص احمق، هم تراز نیکی اشخاص عاقل است. فارسی: صدقه، راه به خانه ی صاحبش می برد. فرانسوی: صاعقه به قلل بزرگ اصابت می کند. اسپانیولی: مرد برای آسایش زن می گیرد و زن به خاطر کنجکاوی شوهر می کند. فارسی:...
-
مال توست
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:33
ناله ی من برای پوچی عشق تو بود؟ گریه ی شبانه ی من ای نازنین برای تو بود! نمیدانستم که سنگدلی نمیدانستم که بی رحمی افسوس از آن همه عاشقانه ها که برای تو بود آخر نمیدانستم که تو ای گل مرا خواهی کشت آری این همه دوستت دارم برای روی زیبای توبود تویی که حتی نخواستی بدانی من تورا به جای ماه میبینم تویی که نخواستی بشنوی این...
-
همزاد من غم
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:32
روزی که به دنیا آمدم صدایی در گوشم طنین افکند که تا اخر عمر بامن خواهد ماند! گفتم کیستی؟ گفت : غم . خیال میکردم غم نام عروسکی است که میتوان باآن بازی کرد. ولی حالا فهمیدم که : خود عروسکی هستم بازیچه ی دست غم
-
اشتباه کردم
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:32
وقتی از من پرسیدی عشق چند بخشه؟ یک بار دستم را بالا و پایین بردم و گفتم : یک بخش!!! ولی وقتی تو را شناختم فهمیدم عشق 3 بخشه: آتش تو را دیدن، شادی با تو بودن، اندوه بی تو ماندن
-
ای دل ...
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:31
ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه ولی میتونیم به دلمون یاد بدیم که اگه شکست لبه های تیزش دست اونی رو که شکستش نبره
-
تنهای تنها
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:31
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت، من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ، من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی او تمام شد من آغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن . مثل تنها زندگی کردن . مثل تنها مردن.
-
من ساده !!!
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:30
در این دنیا که مردمانش عصا از کور میدزدند منه نادان خوش باور محبت را جستجو دارم
-
برگرد
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:30
دیدم دلم گرفته !................هوای گریه دارم ...............تو این غروب غمگین دور از رفیق و یارم ..........دیدم دلم گرفته ............دنیا به این شلوغی این همه آدم اما ............من کسی رو ندارم ..............دیدم غروبه اما نه مثل هر غروبی ...........پهنای آسمونه ............هرگز ندیده بودم از غم به این شلوغی...
-
عشق ؟
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:29
عشق یعنی انتظارو انتظار عشق یعنی هر چه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی سوزنی اه شبان عشق یعنی معنی رنگین کمان عشق یعنی شاعری دلسوخته عشق یعنی اتشی افروخته
-
زندگــی چـیـسـت؟
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:29
زندگی آفتابی ست که می کند طلوع زندگی راهی ست که میشود شروع زندگی بادی ست که می کند عبور زندگی کوهی ست که می کند غرور زندگی رودی ست که می کند خروش زندگی بلبلی ست که می کند سکوت زندگی نم نم باران خوشی ست زندگی سیل عظیم ناخوشی ست زندگی شکوفه های نو بهار زندگی مسافره یا تک سوار زندگی با خودش سایه ی امیدُ داره اما اَفسوس...
-
گریه
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:28
زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کن
-
فقط تو
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:27
چه آرزوی محالی است زیستن با تو مرا همین بگذار یک سخن با تو: به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر! به من بگو که برو در دهان شیر بمیر! بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف! ستاره ها را از آسمان بیار به زیر! ترا به هر چه گویی به دوستی سوگند هرآنچه خواهی از من بخواه صبرمخواه. که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست! تو آرزوی بلندی و دست...
-
میدانم که هست
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:27
دربیکران زندگی دوچیز افسـونـــم کــرد آبــــــــــی آســمان وخدا آبی آسمان را میبینم و میدانم که نیست خدارا نمی بینم و میدانم که هست
-
تویی تموم خوبیها
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:26
چون غروب خیلی قشنگه تو خود خود غروبی چی بگم قحطی واژه ست هر چی هستی خیلی خوبی
-
ببین
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:25
بیا سوار غصه رو رواسب خستگی ببین ببین شدم یه خاطره فقط همین فقط همین ببین بهار عشقمون پر از گلهای پرپره غم، جفت مهربونتو به باغ گریه می بره
-
من
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:25
شعر من قصه ی تنهایی هاست سخن کهنه ی بی مهری هاست شعر من قصه ی غصه ی من است راز سر به مهر این دل من است شعر من سرور هر شب من است التیا م زخم کهنه ی من است
-
مرگم
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:24
آن روزها که اوای چکاوک ها همسایه ما بود ، گنجشک ها هم نشین صحبتمان کبو تران پذیرای محبت مان ، غریبه ها اشنای غربی یمان ........ زمان گذشت ،روز شب شد وشب پایان زندگی پاییز فرا رسید وقا صد ک تک پیام اور مرگ بود
-
قلب
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:24
از مرگ سخن مگویم از ان لحظه ای که بر بال فرشته ی مرگ به درگاه معبود ابدی خواهم شتافت اغاز کسی باش که پایان تو باشد زندگی نکن برای مردن بمیر برای زندگی کردن و این و بدون که تو این دنیا فقط یک قلب که بخاطر تو تو سینه می تپه او نم قلب خود تو
-
بازنده
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:23
یرم بازهم بیایی و از عاشقی بخونی گیرم تادنیا دنیاست بخوای پیشم بمونی روز غمم نبودی خوشیت با دیگرون بود منو به کی فروختی اون ازما بهترون بود میای بیا ولی حیف ، حیف دیگه خیلی دیره حالا که خاطراتت یکی یکی میمیره کی گفته بودکه تنهام وقتی تورو ندارم بازهم میگم بدونی منم خدایی دارم برگشتی اما انگارتو باختی توی بازی غرورتم...
-
بشنو از دل چون حکایت میکند ...
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:22
نشنو از نی ، نی حصیر بی نواست بشنو از دل دل سرای کبریاست نی چو سوزد تل خاکستر شود دل چو سوزد خانه دلبر شود .
-
عاشق
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:21
یکـی از غــم میـگه و اون یکـی از خستگیاش یکی از جدایـی و اون یکی دلــبستــگیــــاش یکی دلگـرفته و اون یکـی بـغضـه تو گلـــوش یکی مجنون شده و دیوونه و بی عقل و هوش یکـی بــال و پــر شکسته است، نمی تونه بپره یکـی از دنیـا سیـره همــش به فکــــر سفــره یکـی چشــم انتظــاره، ولــی یـارش نمـیـــاد بـه یـادش مـی خوابـه حتی...
-
سلطان
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:20
گفتم تو شیرین منی؟گفتی تو فرهادی مگر؟------ گفتم خرابت می شوم---گفتی تو ابادی مگر؟------ گفتم اسیرت می شوم----گفتی تو ازادی مگر؟----- گفتم صدایم می شنوی؟----گفتی تو فریادی مگر؟------ گفتم که من عاشق شدم گفتی تو دلداری مگر؟---- گفتم که رخه من ببین-----گفتی که زیبایی مگر؟-------- گفتم که این شعرم بخوان---گفتی که سلطانی...
-
i love you
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 04:19
Love مخفف این سه کلمه است : Lake of sorrow Ocean of tears Valley of death End of life