-
تعریف خوشبختى (نقل قول مستقیم از کتاب سیمای خوشبختی حمید رسایی )
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:55
آنان که به سعادت اعتقاد دارند و بنابر فطرت خویش به دنبال آن هستند، در تشخیص خوشبختى به نقطه واحدى نرسیده اند و دیدگاه هاى مختلفى از سعادت و خوشبختى ارائه داده اند. براى بررسى این دیدگاه ها چاره اى جز بیان رابطه معناى سعادت با مفاهیم مربوط به آن نداریم . الف ) رابطه خوشبختى و لذت : برخى کامیابى از امکانات موجود و رسیدن...
-
ترجمه غزل ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست ؟
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:54
O fragrant morning breeze! The Beloved’s re st-place is where? The dwelling of that Moon, Lover-slayer, Sorcerer, is where? Dark is the night; and in front, the path of the Valley of Aiman: The fire of Toor where? The time a nd the place of promise of beholding is where? Whoever came to this world hath the mark of...
-
ترجمه غزل گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:53
I said: “O Sultan of lovely ones! show pity to this poor stranger.” He said: “In the desire of his own heart, loseth his way the wretched stranger.” To Him, I sa id: “Pass awhile with me.” He replied: “Hold me excused.” A home nurtured one, what care be areth he for such griefs of the poor stranger? To the gently...
-
ترجمه غزل ساقیا بر خیز و در ده جام را خاک بر سر کن غم ایام را
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:52
O Saki! arise; and give the cup: Strew dust on the head of the grief of time. In my palm, place the cup of wine so that, from my breast, I may pluck off this patched garment of blue color. Although in the opinion of the wise, ill-fame is ours, Not name nor fame, do we desire. Give wine! with this wind of pride, how...
-
ترجمه غزل دل می رود ز دستم ...
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:52
For God’s sake. O pious ones! forth from the hand, goeth my heart. For God’s sake: O the pain that the hidden mystery should be disclosed. We are boat-stranded ones! O fair breeze! arise: It may be that, again, we may behold the fa ce of the Beloved. For the space of ten days, the sphere’s favor is magic and sorcery:...
-
ترجمه ی غزل اگر آن ترک شیرازی ...
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:51
If that Bold One of Shiraz gain our heart, For His dark mole, I will give Samarkand and Bukhara. Said! give the wine remaining; for, in Paradise, thou wilt not have The bank of the water of the Ruknabad nor the rose of the garden of Musalla. Alas! These sa ucy dainty ones sweet of work, the torment of the city, Take...
-
ترجمه غزل الا یا ایها الساقی ...
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:51
Ho! O Saki, pass around and offer the bowl: For love at first appeared easy, but difficulties have occurred. By reason of the perfume of the musk-pod, that, at the end, the breeze displayeth from that fore-lock, From the twist of its musky curl, what blood befell the hearts! In the stage of the Beloved, mine what ease...
-
دل بیقرار
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:50
گریه بی اختیار تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست غم تو هست ؛ ولی غمگسار باید و نیست اسیر گریه بی اختیار خویشتنم فغان که درکف من اختیار باید و نیست چو شام غم ؛ دل اندوهگین نباید و هست چو صبحدم ؛ نفسم بی غبار باید و نیست مرا ز باده نوشین ؛ نمی گشاید دل که می به گرمی آغوش یار باید و نیست درون آتش از آنم که آتشین گل من تو...
-
مناظره یمن و تو
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:49
گفتم که رفتنت یه روز قا ب دلم رو میشکنه گفتی که این بخت تو بود تقدیر تو شکستنه گفتم بمون اون روز میاد غصه هامون تمو میشه گفتی اگه باهم باشیم لحظه هامون هروم میشه هر وقت که بارون میزنه تو رو کنارم میبینم حس می کنم پیش منی هنوزم عاشق ترینم رفتی ولی بدون هنوزعاشقتم تا پای جون دل شکسته ام عاشقه چه تو بها رچه تو خزون
-
یادته تو اوج پاییز
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:49
یادته تو اوج پاییز ، آخرین لحظه دیدار خب مواظب خودت باش، دو سه بار،دوباره تکرار یادته به ماجرامون چقدر نگاه می کردیم تا یکی دلش بیاد و بگه خب، خدا نگهدار تو خداحافظی کردی، دل من یک کم تکون خورد بعدش اسمتو نوشتم روی ساقه ی سپیدار بارون گریه که بارید از تو ابر غصه هامون هردومون سر و گذاشتیم روی آجرای دیوار یه یادته تو...
-
سلام
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:48
سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن هنوزم پر میکشه دل واسه به تو رسیدن واسه جواب نامت میدونم که خیلی دیره بذار به حساب غربت نکنه دلت بگیره عزیزم بگو ببینم که چه رنگه روزگارت خیلی دوستم دارم تو مهتاب بشینم یه شب کنارت سرتو با مهربونی بذاری به روی شونم تو فقط واسم دعا کن آخه دنبال بهونم حالمو اگه بپرسی خوبه تعریفی نداره...
-
متن کامل آهنگ نمیگم هنگامه
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:48
نمیگم خطا نکردم من که ادعا نکردم همه گفتن بی وفایی من که اعتنا نکردم عازم سفر شدی تو من دلم میخواست بمونی واسه موندن تو اما به خدا دعا نکردم توی کوچه رفاقت یه جواب سلام ندادم تو دلم تویی اونی با کسی آشنا نکردم میدونم دوسم نداری حتی قد یه قناری اما عاشقم هنوزم بدون اشتباه نکردم ما جایی قرار نذاشتیم جز تو کوچه های رویا...
-
بازم از ...
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:47
گیرم بازم بیایی از عاشقی بخونی گیرم تا دنیا دنیاست بخوای پیشم بمونی روزغمم نبودی خوشیت با دیگرون بود منو به کی فروختی که از ما بهترون بود میای بیا ولی حیف حیف دیگه خیلی دیره حالا که خاطراتت یکی یکی میمیره کی گفته بود که تنهام وقتی تورو ندارم بازم میگم بدونی منم خدایی دارم برگشتی اما انگار تو باختی تو بازی غرورت هم...
-
نفرین . علیرضا حمیدرضا
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:47
زمین گرمم کمته کمته اتیش خدا بوسه ی مرگ و بچشی بندت بشه جدا جدا زمین گرمم کمته تو که می گفتی من سرم کی میشه اون گلوت و با دشنه ی نامردی بدرم تو که ندیدی خورشید و پس چرا میخوای بتابی مگه تو فردا نمیخوای تو یه وجب جا بخوابی اخه چی کار کردی با من ریشمو از جا می کنه وقتی که نفرین می کنم برمیگرده خودمو میزنه هر کاری می...
-
متن کامل آهنگ به خاطر تو هنگامه
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:46
به خاطر تو میخونم یا تو یا هیچ کس دیگه قدر چشاتو میدونم یا تو یا هیچ کس دیگه به خاطر تو میشکنم یا تو یا هیچ کس دیگه من از تو دل نمیکنم یا تو یا هیچ کس دیگه به خاطر من نرو به عشقمون تکیه کن بغضتو بشکن آروم اگه میخوای گریه کن به خاطر من بمون تو خاطرت میمونم خودم ستارت میشم تو میشی آسمونم به خاطر من بیا من که برات میمیرم...
-
نمیدونن متن اهنگ هنگامه
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:46
همه میگن تو منو دوست نداری همشون پشت سر تو بد میگن نمیدونن تو از آسمون میای خودشون اهل یه دنیای دیگن همه میگن اسمشه تو با منی توی قلب تو یکم جا ندارم روی اسم تو باید خط بکشم برم و چشماتو تنها بزارم نمیدونن تو بهونه ی منی نمیدونن تو بهونه ی منی نمیدونن تو از آسمون میای نمیدونن که تو دل نمیشکنی تو رو با خیلی ها دیدن...
-
نه تو نه من ! متن اهنگ هنگامه
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:45
خبر آوردن میدونم خیلی شلوغ شده سرت میگن خداحافظ شده کلام اول و آخرت همه همش دنبالتن خیلی ها رو پس میزنی نه با همه کس میشینی نه سر به هر کس میزنی نه نمیخوام ببینمت نه دیگه حرفشم نزن حرفی نمونده بین ما از این به بعد نه تو نه من نه نمیخوام ببینمت نه برو از پیشم برو دیگه ازت بدم میاد دیگه نمیخوامت تورو منو واسه وقتی...
-
منی دیگر ...
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:43
تو کی هستی؟!!! چقدر شکل منی؟! تو همزاد منی؟!؟؟ چه جالب عین حرفای منو میزنی! لباساتم که مثل لباسای منه! آخ جون دیگه از تنهایی در اومدم...میدونی... همیشه با هرکی دوست میشم زود خسته میشه و تنهام میذاره... اما...اما تو موندنی هستی؟ مگه نه؟ یه لرزش!!! یه صدای مهیب به گوش دخترک میرسه! آینه قدی اتاق میفته زمین و میشکنه!!!...
-
قافله مرگ
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:43
همه جور مسافری هست زن-مرد-پیر-جوون-بچه پیرا با خیال راحت نشستن... بچه ها مشغول شیطنت و بازین.. جوونا اما...هراسون و بعضی ها گریونن!! راننده داد میزنه: دیگه کسی نمونده؟ صدای ماموری که دم در اتوبوس ایستاده تو فضا میپیچه که میگه : چرا داریم یه نفرو میاریم... جوونه...دارن به زور هلش میدن توی اتوبوس! نمیخواد بره! انگاری...
-
کلاس
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 22:42
معلم گفت : از هر کس ۱۰ سوال میپرسم که باید فوری بهش جواب بده... اگه هر کدوم رو بلد نبود یا یادش رفت زود باید بگه بعدی... درسمو خوب خوب خوندم...عالی عالی.. معلم صدام میکنه: بیا درس جواب بده..خوندی؟! -(با اعتماد به نفس) : بله!!!!!!!!!!!! میرم جلوش می ایستم سوال اول :اثر تاریخی معروف در شبه جزیره عر.... -(شبه جزیر...ای...
-
هر که نان از عمل خویش خورد / منت حاتم طائی نکش
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 04:24
سالى قحطى شد و تمام مردم در فشار و مضیقه بودند، و هر چه داشتند خورده بودند زن حاتم مى گوید: شى بود که چیزى از خوراک در منزل ما پیدا نمى شد حتى حاتم و دو نفر از بچه هایم (عدى و سفانه ) از گرسنگى خوابمان نمى برد. حاتم عدى را و من سفانه را با زحمت مشغول نمودیم تا خوابشان ببرد. حاتم با گفتن داستان مرا مشغول کرد تا خواب...
-
کلاس عاشقی
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 04:22
(عمرو بن جموح ) از قبیله خزرج و اهل مدینه و مردى داراى جود و بخشش بود. وقتى که اقوامش براى بار اول به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند، حضرت از رئیس قبیله سؤ ال کردند، آنها شخصى که بخیل بود به نام (جد بن قیس ) را معرفى کردند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: رئیس شما عمرو بن جموح همان مرد سفید اندام که داراى...
-
باز هم عشق ...
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 04:21
عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد گفتگویی در زبان ما فکند جستجویی در درون ما نهاد داستان دلبران آغاز کرد آرزویی در دل شیدا نهاد قصه خوبان به نوعی باز گفت آتشی در پیر و در برنا نهاد عقل مجنون در کف لیلا سپرد جان وامق بر لب عذرا نهاد بهر آشوب دل سوداییان خال فتنه بر رخ زیبا نهاد از پی برگ و نوای بلبان...
-
زندونی
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 04:18
یه زندونی افتاده گوشه دیوار میگن می خواد بمیره با طناب دار می خواد هر جوری شده بکنه دلش شب و روز دنبال راه فرار گفتن بهش از خوبی ها رد شده حالا دیگه بدی رو بلد شده گفتن بهش حدش و بریدن محکوم به حبس ابد شده حالا محکوم مرگم به جرم بی گناهی می گیردت می دونم اگه کشیدم آهی توی زندون چشمات من حبسم و کشیدم نتونستم بمونم نفست...
-
یادت بخیـــــــر...!!
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 04:01
هرگاه دفتر محبت را ورق زدی...؛ هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی...؛ هرگاه در میان ستارگان آسمان، تک ستاره ای را خاموش دیدی...؛ برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود...؛ نه... بلکه از اعماق قلب خود بگو...: یادت بخیـــــــر...!!
-
ای عشق من
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 07:25
کیستی ؟ که من اینگونه بی تو بیتابم . شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم . تو چیستی ؟ که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته روی گردابم . با من بگو از عشق ای آخرین معشوق ، که برای رسوایی دنبال بهونم . با بوسه ی آروم خوابم رو دزدیدی تو شدی تعبیر یک رویای شبونم . من تو نگاه تو دنیامو میبینم فردای شیرینم . نازنین من چشمای...
-
شب
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 07:24
باز روزآمد به پایان.شام دلگیر است ومن تا سحر سودای آن زلف زنجیر است ومن دیگران درآغوش جانان خفته اند شب زنده داری کارمرغ شبگیر است ومن
-
در کلاس عشق
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 07:24
اگر دبیر فیزیک بودم بهت ثابت می کردم سوی نگاهت از مرکز قلبم میگذره اگردبیرشیمی بودم نام تو روتوی قلبم پخش می کردم تامحلولی از محبت شود اگــر دبـیــر دینــی بــودم می دونستــم کـــه بعـد از خــدا تــو رو میپرستم اگر دبیر جغرافیا بودم میدونستم خوش آب و هواترین منطقه آغوش توست و اگر دبیر زبان بودم با زبان بی زبانی می گفتم
-
تــــــــو بودن
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 07:23
من و آوای گرمت را شنودن بـدین آوا غم دل را زدودن از اول کار من دلدادگی بود ولیکن شیوه تـو , دل ربودن گرفت از من مجال دیده بستن همه شب بر خیالت در گشودن قرار عمر مـــن بر کاستن بود تو را بر لطف و زیبائی فزودن ! غـــم شیرینِ دوری بر من آموخت سخن گفتن , غزل خواندن , سرودن من و شب های غربت تا سحرگاه چو شمعی گریه کردن ,...
-
تا ابد !
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 07:23
نازنین تنها عشق من وتوست که هیچش گزندی نیست نه فردایش هست نه دیروزش میگذرد بی آنکه بگریزد در امروزی تا ابد ماندگار ماندنی است چون نخستین روزش!!!