عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

ح ح

اگه با دیدن من غم تو دلت جون می گیره
می میرم که تا ابد قلب تو آروم بگیره
اگه با بودن من باغ تو ویرونه میشه
می رم اما می دونم دل بی تو دیونه میشه
فکر نکن که بی کسم خدا به دادم می رسه
کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم میرسه
مرحمی از شب چشمات واسه دردم نداری
خورشیدی اما خبر از تن سردم نداری
هر چی که درد منه باشه اللهی خوشیتون
کاشکی قربونی بشم برای عاشق کشیتون

دو دوست

زیر این طاق کبود
یکی بود یکی نبود
مرغ عشقی خسته بود
که دلش شکسته بود
اون اسیر یه قفس
شب و روزش بی نفس
همه آرزوهاش
پر کشیدن بود و بس
تا یه روز یه شاپرک نگاشو گوشه ای دوخت
چشاش افتاد به قفس دل اون بد جوری سوخت
زود پرید روی درخت تو قفس سرک کشید
تو چش مرغ اسیر غم دلتنگی رو دید
دیگه طاقت نیاورد رفت توی قفس نشست
تا که از حرفای مرغ شاپرک دلش شکست
شاپرک گفت که بیا تا با هم پر بکشیم
بریم تا اون بالا ها سوار ابرا بشیم
یه دفعه مرغ اسیر نگاهش بهاری شد
بارون از برق چشاش روی گونش جاری شد
شاپرک دلش گرفت وقتی اشک اونو دید
با خودش یه عهدی بست نفس سردی کشید
دیگه بعد از اون قفس رنگ تنهایی نداشت
توی دوستی شاپرک ذره ای کم نمی ذاشت
تا یه روز یه باد سرد میون قفس وزید
آسمون سرخابی شد سوز برف از راه رسید
شاپرک یخ زدو یخ ، مرد و موندگار نشد
چشاشو رو هم گذاشت دیگه اون بیدار نشد
مرغ عشق شاپرک و به دست خدا سپرد
نگاهش به آسمون تا که دق کردش و مرد

احساسات چتی

در مسنجر قلبت عشق رو add کن . به احساسات زیبا pm بده . غم رو delete کن . واژه بدی رو rename کن . برای غرور off بزار و بهش بگو : بشکن ، آخه دنیا دو روزه . دروغ و خیانت رو hack کن . از انسانیت copy بگیر و send to all کن . با صداقت و معرفت chat کن . از زیبا ترین خاطره زندگیت web بگیر . تو profile قلبت یک قلب تیر خورده بزار

شوهر کامپیوتری

شوهر: سلام،من Login کردم.
زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟
شوهر: Bad command or File name
زن: ولی من صبح بهت تاکید کرده بودم!
شوهرSyntax Error, Abort, Retry, Cancel :
زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟
شوهر : File in Use, Read only, Try after some Time
زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من.
شوهر: Sharing Violation, Access Denied
زن: می دونی، ازدواج با تو واقعا یک تصمیم اشتباه بود.
شوهر : Data Type Mismatch
زن : تو یک موجود بدرد نخور هستی.
شوهر : By Default
زن: پس حداقل بیا بریم بیرون یه چیزی بخوریم.
شوهر : Hard Disk Full
زن: ببینم میتونی بگی نقش من تو زندگی تو چیه؟
شوهر : Unknown Virus Detected
زن: خب مادرم چی؟
شوهر : Unrecoverable Error
زن: و رابطه تو با رئیست؟
شوهر : The only User with Write Permission
زن: تو اصلا منو بیشتر دوست داری یا کامپیوترتو؟
شوهر : Too Many Parameters
زن: خوب پس منم میرم خونه بابام.
شوهر : Program Performed Illegal Operation, It will be Closed
زن: خوب گوشاتو بازکن، من دیگه بر نمیگردم!
شوهر : Close all Programs and Logout for another User
زن: می دونی، صحبت کردن باتو فایده نداره، من رفتم.
شوهر : Its now Safe to Turn off your Computer

آبدارچی در شرکت مایکروساف

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره مصاحبه‌ش کرد و تمیز کردن زمین‌ رو به عنوان نمونه کاردید و گفت:
«شمااستخدام شدین، آدرس ایمیل‌تون رو بدین تا فرم‌های مربوطه رو واسه‌تون بفرستم تاپر کنین و همین‌طور تاریخی که باید کار رو شروع کنین...
مرد جواب داد: «اما من کامپیوترندارم، ایمیل هم ندارم!
رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمی‌تونه داشته باشه.»
مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمی‌دونست با تنها 10 دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه‌فرنگی بخره. یعد به در خونه ها رفت و گوجه‌فرنگی‌ها رو فروخت. در کمتر ازدو ساعت، تونست سرمایه‌ش رو دو برابر کنه. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت.
مرد فهمید می‌تونه به این طریق زندگی‌ش رو بگذرونه، و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. درنتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر می‌شد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون، و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت...
پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده‌فروشان آمریکاست. شروع کرد تا برای آینده‌ی خانواده‌ش برنامه‌ریزی کنه، و تصمیم گرفت بیمه‌ی عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبت‌شون به نتیجه رسید، نماینده‌ی بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»
نماینده‌ی بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین. می‌تونین فکر کنین به کجاهامی‌رسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟»
مرد برای مدتی فکر کرد و گفت: آره! احتمالاً می‌شدم یه آبدارچی در شرکت مایکروساف

لوتی

لوتی دست خوش دیگه با ما هم تو بد تا می کنی
پیش آشنا و قریب مشت ما رو وا می کنی
بی خیال شو نازنین هی با ما کل کل می کنی
می تونی راه بندازی ما رو معطل می کنی
ما که یک عمر همش در به در معرفتیم
تو به ما محل نذاشتی ولی باز تو کفتیم
ما هنوز تو کفتیم اما تو بی خیال شدی
واسه این دل من آرزویی محال شدی
این دیکه شعر آخره می خوای بخون می خوای نخون
این التماس آخره می خوای بمون می خوای نمون
هر چی که ما گفتیم بهت حرف دل ما رو بدون
این دل پاره پاره رو دیگه به آتیش نکشون
نداری خیلی ریزی فکر نکنی عزیزی
مثل عروسکی زشت فقط ادا می ریزی
دو روز زندگیتو به مستی می گذرونی
هزار تا مثل من رو به پستی می کشونی
پشت سرم گفتی که من درگیر و قاطی پاتیم
تف به مرامت عوضی از سرتم زیادیم
ببین چه چوری بی تو دوباره جون می گیرم
فکر نکنی نباشی بدونتو می میرم

بی وفا

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
یکی مثل من عاشق یکی مثل تو بود
اومد که فریاد بزن ،ما دیگه نایی نداشت
خواست بمونه پیشش ولی تو قلب اون جایی نداشت
آی دختره ، بی وفا ، آی تو که تنهام می زاری
تو قاب عکست جای من عکس کی و میخوای بزاری
برو برو که مثل تو زیاد تو دنیا واسم
برو برو ولی بدون که تا ابد جایی نداری تو دلم
زدم به سیم آخر و گفتم ولش کن بی خیال
اون واسه من یار نمی شه ، بی خیال این عشق محال
گفتم توی مرام ما منت کشی نیست با مرام
می خواد بره خوب به درک ، همینی که هست ختم کلام
برو برو که مثل تو زیاد تو دنیا واسم
برو برو ولی بدون که تا ابد جایی نداری تو دلم ...

پاییزان دل

آن چنان آلوده است عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
چون تو را می نگرم
مثل این است که از پنجره ای
تک درختم را سرشار از برگ
در تب زرد خزان می نگرم
مثل این است که تصویری را
روی جریان مغشوش آب روان می نگرم
شب و روز..شب و روز...شب و روز
بگذار که فراموش کنم
تو چه هستی؟جز یک لحظه !یک لحظه که چشمان مرا
می گشاید در
برهوت آگاهی
بگذار که فراموش کنم

من زهـــر شـــیرین خوانم ای عـــــــــشق
که نــــامی خـــوشتر از ایــــنت نــــــدانم
و گــر هـــر لحــظه رنگـــی تــازه گــیـــــری
به غــیر از زهـــر شــیرینــت نــخــوانم
تــو زهــــری،زهــــر گــرم ســینــه ســوزی
تـو شـیـرینی،که شــور هسـتی از توسـت
شــــراب جــام خــورشــیدی،کـه جــــــان را
نشـاط از تــو،غــم از تـو،مســتی ازتوست
به آســــانــــی مـــــرا از مـــن ربـــــودی
درون کــــــوره ی غـــــم آزمــــــودی
دلـــت آخــــر به ســــرگــردانــیم ســوخت
نــگــاهـم را به زیـــبـــایــــی گـشـــودی
بســــی گفــــتند:دل از عشـــــق بـــر گــــیر
که نیـرنگ است و افسـون است و جـــادو
ولــــی مـــــا دل به او بســــتیـــم و دیـــدیـم
که ایـــن زهـــر اسـت،امــا...!نوشــداروسـت
چه غـــم دارم که ایـــن زهــر تـــب آلـــود
تنـــم را در جـــــدایــــی مـــی گـــــدازد
از آن شـــادم که در هـــنــگـــامـــه ی درد
غمــی شـــیـریـن دلــم را مـــی گــــدازد
اگـــر مرگـــم به نـــامـــردی نـــگــیـــــرد
مـــرا مــهـــر تـــو در دل جــاودانـیست
وگـــر عمــــرم به نـــاکــامــــی ســـر آیــد
تـــرا دارم....:
که مــرگـــــم زنـدگــانیســـــــت

عشق خدا

در این سرای خاموش
________________________________________
یاد گرفتم با
________________________________________
ترنم عشقی پاک
________________________________________
به زیباترین شکل تورا
________________________________________
بسرایم
________________________________________
وقتی خالق دوست داشتن
________________________________________
تو هستی
________________________________________
به چه زبانی بگویم
________________________________________
دوستت دارم
________________________________________
خدایـــــــا
________________________________________
اندکی عشق تو را با
________________________________________
دنیـــا
________________________________________
عوض نمی کنم

نه ...

نمی نویسم... چون می دانم هیچگاه نوشته هایم را نمی خوانی...
حرف نمی زنم... چون می دانم هیچگاه حرف هایم را نمی فهمی...
نگاهت نمی کنم... چون تو اصلا نگاهم را نمی بینی...
صدایت نمی زنم... زیرا اشکهای من برای تو بی فایده است...
فقط می خندم... چون تو در هر صورت می گویی که من دیوانه ام...!

رسم دنیا

دنیا را بد ساخته اند...
کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد...
کسی که تو را دوست دارد، دوستش نمی داری...
اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست میدارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند...
و این رنج است...
زندگی یعنی این...!!

دوست دارم

غم را دوست دارم چون اشک دل است...؛
اشک را دوست دارم چون گواه وجود دل است...؛
دل را دوست دارم چون محبت را به من آموخت...؛
محبت را دوست دارم چون تو را به یادم می آورد...؛
و تو را دوست دارم بی آنکه بدانم چرا...!!؟

نمی دانم

نمی دانم حس محبتم را بر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود...؟!
بر چه گلی بنویسم که هرگز پرپر نشود...؟!
بر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود...؟!
بر چه آبی بنویسم که هرگز گل آلود نشود...؟!
و سرانجام... بر چه قلبی بنویسم که هرگز سنگ نشود...؟!!

اگر

اگر ماه بودم، به هر جا که بودم؛ سراغ تو را از خدا می گرفتم...
اگر سنگ بودم، به هر جا که بودم؛ سر رهگذار تو جای می گرفتم...
ولی تو...:
اگر ماه بودی به صد ناز شاید؛ شبی بر لب بام من می نشستی...
و اگر سنگ بودی، به هر جا که بودی مرا می شکستی؛ مرا می شکستی...!!