عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

می خوام

می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری
می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم
می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم
می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی
از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو یه فال حاقظ بگیرم
اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم
امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم
امشب می خوام رو آسمون عکس چشات و بکشم
اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم
می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه
به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه
یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری
بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری
به موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه
فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه
اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن
آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن
راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر
بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر
اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم
اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه
چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه
ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم
شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم
ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم
یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم
به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی
اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی
تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه
هوای رفتن که کنی مرگ گلای مریمه
نگام کن و برام بگو بگو می ری یا می مونی
بگو دوسم داری یا نه مرگ گلای شمعدونی
نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها
اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها

عشق یعنی ...

عشق یعنی کوچه کوچه انتظار
روئیت خورشید در باغ بهار
عشق یعنی با جنون تا اوج ها
رفتن از ساحل به بام موجها
عشق یعنی یک تغزل ،شعر ناب
مثنـوی های خـدای آفتاب
عشق یعنی سوختن با شعله های
سبـز گشتـن در شکوه قله ها
عشق یعنی های های اشک ها
در فرات بی وفـا با مشگ ها
دست افشان رقص سرخی واژگون
سعی در محراب با قانون خـون
گفتمـان مـادران داغـدار
حسرت دیدار گل ها در بهار
یک نماد از قصه جام شراب
رویکردی سبز در تفسیر آب
عشـق یعنی یک شهود بیکران
سینه ای با وسعت هفت آسمان
در حضـور آن فروغ تابناک
سـر تاویل شفق در جام تاک
پایکـوبی بـر فـراز دارها
یک غـزل بـا میثـم تمارها
یا قنـوتی هـم صدای آبهـا
در نمـاز صبح با مهتـابهـا
عشق یعنی کهکشان در کهکشهان
چشم امیدی به سوی بی نشان
عشق یعنی در فضای رازها
خلسه ای جاوید بـا پروازها
عشـق یعنی بیکـران نورها
با شقایـق هـا میان هورها
طور سینین ، حیرتی بی انتها
شعر شبنـم در گلستان خدا
اشگ غم در حسرت دیدارها
همدلی تا صبح با تب دارها

تولدت مبارک به تمام زبانهای دنیا :


AFRIKAANS gelukkige verjaarsdag / geseënde verjaarsdag
ALBANIAN gëzuar ditëlindjen
ALSATIAN gléklickagebùrtstag / viel gleck zuem Geburtsdeuh
ARABIC aid milad said
ARMENIAN tsnounde shnorhavor
AZERI ad gununuz mubarek
BAMBARA joyeux anniversaire
BASQUE zorionak zuri
BELARUSIAN З днём нараджэння (Z dniom nadarzennia)
BENGALI subho janmadin
BOBO joyeux anniversaire
BRETON deiz ha bloaz laouen dit
BULGARIAN честит рожден ден
BURMESE mwe nay mingalar pa
CATALAN aniversari feliç
CHINESE (CANTONESE) shen ru kouaï leu
CHINESE (MANDARIN) sheng ri kuai le
CROAT sretan rodjendan
CZECH všechno nejlepši
DANISH tillykke med fødselsdagen
DUTCH gefeliciteerd met je verjaardag / gelukkige verjaardag
ESPERANTO felicxan naskigxtagon
feliæan naskiøtagon (police Times SudEuro)
ESTONIAN palju ُnne sünnipنevaks
FINNISH hyvää syntymäpäivää
FLEMISH gefeliciteerd met je verjaardag
FRENCH joyeux anniversaire
FRIULAN bon complean
GALICIAN feliz cumpreanos
GERMAN alles Gute zum Geburtstag
herzlichen Glückwunsch zum Geburtstag (plus formel)
GREEK na ta ekatostisis / chronia polla / xronia polla
GUARANح rogüerohory nde arambot‎re
HAITIAN CREOLE jwayé zanivèsè / bon anivèsè
HEBREW yom huledet sameakh
HINDI janamdin mubarak ho
HUNGARIAN boldog születésnapot kیvلnok
ICELANDIC til hamingju meً afmوliً
INDONESIAN selamat ulang tahun
IRISH GAELIC lل Breithe shona dhuit
ITALIAN buon compleanno
JAPANESE
KABYLIAN assid loulath damarvouh
KHMER kblat chikan
KURDISH rojbuna te piroz be
LAO souksaan van kheud
LATIN felix dies natalis / felix sit natalis dies
LATVIAN apsveicu dzimšanas dienā
LINGALA bontama elamu
LITHUANIAN su gimtadieniu
LOW SAXON efeliciteer mit ju verjaardag
LUXEMBOURGEOIS E schéine Gebuertsdag
MACEDONIAN sreken rodenden
MALAGASY arahabaina tratry ny tsingerinandro naterahanao
manaova tsingerinandro naterahana finaritra
MALAY selamat hari jadi / selamat hari lahir
MALTESE xewqat sbieh ghal eghluq sninek
MAORI ra whanau koa
MONGOLIAN tursun udriin bayar hurgeye (Tєрсєн єдрийн баяр хvргэе)
MORÉ ne y taabo
NORWEGIAN gratulerer med dagen
gratulerer med fّdselsdagen
OCCITAN bon aniversari
PERSIAN tavallodet mobârak
POLISH wszystkiego najlepszego z okazji urodzin
PORTUGUESE feliz aniversário / parabéns
QUةBةCOIS (CANADIAN FRENCH) bonne fête
ROMANIAN la mulþi ani
RUSSIAN С днем рождения (S dneum rochdeniya)
SAMOAN ia manuia le aso fanau
SARDINIAN bonos annos (logudorese) / bonus annus (campidanese)
SCOTTISH GAELIC co-latha breith sona dhuibh
SERBIAN srecan rodjendan
SHONA bavudei rakanaka
SLOVAK veselé narodeniny / všetko najlepšie k narodeninám
SLOVENIAN vse najboljše
SOBOTA dobro letobra
SPANISH feliz cumpleaños
SWAHILI kumbukumbu njema [nndjema] / pongezi kwa siku ya kuzaliwa
SWEDISH grattis pه fِdelsedagen
SWISS GERMAN Vِu Glِck zom Gebortstag
TAGALOG maligayang kaarawan
TAHITIAN ia ora te mahana fanaura'a
TAMIL pirrannetha-nale vazhthigale
TELUGU puttini roju subhakankshalu
THAI สุขสันต์วันเกิด (souksaan wankeud
TURKISH dogum gunun kutlu olsun / nice yillara / iyiki dogdun
UDMURT vordiśkem nunalenyd
UKRAINIAN Z dnem narodzhennya
URDU saalgirah mubarik
VIETNAMESE chْc mừng sinh nhật
WALOON djoyeus aniversaire / bon aniversaire
WELSH penblwydd hapus
WEST INDIAN CREOLE bon nanivèsè

چهل پند از حضرت علی (علیه السلام)

شفقت با مردم وفا به عهد

احترام به والدین دلجویی از غریبان

تفکر در امور اندازه در معاش

تقدم بر سلام شکر بر نعمت

ادب در کلام مصاحبت با نیکان

تعطیل در انتقام اکرام بر میهمان

نوازش بر ایتام استقامت در کار

عطا در مقام پرهیز از خشم

پایداری در حوادث دوری از کبر

نصرت بر جهاد ایثار بر مساکین

توکل در امور ملایمت با جهال

اصرار در اطاعت مخالفت با نفس

راستی در گفتار نظافت در پوشش

خدمت به خلق خوشرویی با عیال

سرعت در خیر جوانمردی با مغلوب

امداد بر مظلوم تأمل در جواب

قصور در شهوت عیادت از مریض

صبر در مصائب سعی در اخلاص

اجتناب از غیبت دوری از بخل

دادرسی در قضا عفو با قدرت

نمی شه

آخ .......دلم گرفته
زندگی زندونه و اسیر دربندش منم... همه زندونی ان و کسی نمی یاد کمکم ...

نمی زاره لحظه ای غصه بره از تو سینه ...میگه هرجا

که بری آسمونش همینه ... دیگه بود و نبود تو فرقی باهم نمی کنه *** چیتوو یه

ثانیه رو هم برات کم نمیکنه ... یه عمره هی

می جنگی .که آخرش نشی هلاک ... اما مره جات مزاره میون خشت و سنگ و

خاک ...تو دلم یه دنیا حرفه. فرصت گفتن نمی شه ...

نمی شه فصلی بیاد . بهار عمره من شه ... نمی شه خوش بود و خندید . وقتی

خوشبختی کمه ... وقتی رنگ زندگی همیشه رنگ

ماتمه ... همیشه به فکر رویای یه روز بهترم ... اما روز به روز و هر روز بدترش میاد به

سرم ... روزگاره که من و به دست فراموشی داد

... واسه شمع دل من حکم به خاموشی داده

اگر

اگر دنیای ما دنیای سنگ است،
بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است.
اگر دنیای ما دنیای درد است،
بدان عاشق شدن از بحر رنج است.
اگر عاشق شدن پس یک گناه است،
دل عاشق شکستن صد گناه است.

هیچکس یادم نکرد

درجوانی غصه خوردم هیچکس یادم نکرد،
درقفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد،
آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد،
آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد

رسم عاشقی!!!

پیر مردی بر قاطری بنشسته بود و از بیابانی می گذشت . سالکی را بدید که پیاده بود
پیر مرد گفت : ای مرد به کجا رهسپاری ؟
سالک گفت : به دهی که گویند مردمش خدا نشناسند و کینه و عداوت می ورزند
و زنان خود را از ارث محروم می کنند
پیر مرد گفت : به خوب جایی می روی
سالک گفت : چرا ؟
پیر مرد گفت : من از مردم آن دیارم و دیری است که چشم انتظارم تا کسی بیاید و
این مردم را هدایت کند.
سالک گفت : پس آنچه گویند راست باشد ؟
پیر مرد گفت : تا راست چه باشد
سالک گفت : آن کلام که بر واقعیتی صدق کند
پیر مرد گفت : در آن دیار کسی را شناسی که در آنجا منزل کنی ؟
سالک گفت : نه
پیر مرد گفت : مردمانی چنین بد سیرت چگونه تو را میزبان باشند ؟
سالک گفت : ندانم
پیر مرد گفت : چندی میهمان ما باش . باغی دارم و دیری است که با دخترم روزگار می گذرانم
سالک گفت : خداوند تو را عزت دهد اما نیک آن است که به میانه مردمان کج کردار روم و به کار خود رسم
پیر مرد گفت : ای کوکب هدایت شبی در منزل ما بیتوته کن تا خودت را بازیابی و هم دیگران را بازسازی
سالک گفت : برای رسیدن شتاب دارم
پیر مرد گفت : نقل است شیخی از آن رو که خلایق را زودتر به جنت رساند آنان را ترکه می زد تا هدایت شوند . ترسم که تو نیز با مردم این دیار کج کردار آن کنی که شیخ کرد
سالک گفت : ندانم که مردم با ترکه به جنت بروند یا نه ؟
پیر مرد گفت : پس تامل کن تا تحمل نیز خود آید . خلایق با خدای خود سرانجام به راه آیند
پیرمرد و سالک به باغ رسیدند . از دروازه باغ که گذر کردند
سالک گفت : حقا که اینجا جنت زمین است . آن چشمه و آن پرندگان به غایت مسرت بخش اند
پیر مرد گفت : بر آن تخت بنشین تا دخترم ما را میزبان باشد
دختر با شال و دستاری سبز آمد و تنگی شربت بیاورد و نزد میهمان بنهاد .
سالک در او خیره بماند و در لحظه دل باخت . شب را آنجا بیتوته کرد و سحرگاهان که به قصد گزاردن نماز برخاست پیر مرد گفت : با آن شتابی که برای هدایت خلق داری پندارم که امروز را رهسپاری
سالک گفت : اگر مجالی باشد امروز را میهمان تو باشم
پیر مرد گفت : تامل در احوال آدمیان راه نجات خلایق است . اینگونه کن
سالک در باغ قدمی بزد و کنار چشمه برفت . پرنده ها را نیک نگریست و دختر او را میزبان بود .
طعامی لذیذ بدو داد و گاه با او هم کلام شد . دختر از احوال مردم و دین خدا نیک آگاه بود
و سالک از او غرق در حیرت شد . روز دگر سالک نماز گزارد و در باغ قدم زد پیرمرد او را بدید و گفت : لابد به اندیشه ای که رهسپار رسالت خود بشوی
سالک چندی به فکر فرو رفت و گفت : عقل فرمان رفتن می دهد اما دل اطاعت نکند
پیر مرد گفت : به فرمان دل روزی دگر بمان تا کار عقل نیز سرانجام گیرد
سالک روزی دگر بماند
پیر مرد گفت : لابد امروز خواهی رفت , افسوس که ما را تنها خواهی گذاشت
سالک گفت : ندانم خواهم رفت یا نه , اما عقل به سرانجام رسیده است .
ای پیرمرد من دلباخته دخترت هستم و خواستگارش
پیر مرد گفت : با اینکه این هم فرمان دل است اما بخر دانه پاسخ گویم
سالک گفت : بر شنیدن بی تابم
پیر مرد گفت : دخترم را تزویج خواهم کرد به شرطی
سالک گفت : هر چه باشد گر دن نهم
پیر مرد گفت : به ده بروی و آن خلایق کج کردار را به راه راست گردانی تا خدا از تو و ما خشنود گردد
سالک گفت : این کار بسی دشوار باشد
پیر مرد گفت : آن گاه که تو را دیدم این کار سهل می نمود
سالک گفت : آن زمان من رسالت خود را انجام می دادم اگر
خلایق به راه راست می شدند , و اگر نشدند من کار خویشتن را به تمام کرده بودم
پیر مرد گفت : پس تو را رسالتی نبود و در پی کار خود بوده ای
سالک گفت : آری
پیر مرد گفت : اینک که با دل سخن گویی کج کرداری را هدایت کن و باز گرد آنگاه دخترم از آن تو
سالک گفت : آن یک نفر را من بر گزینم یا تو ؟
پیر مرد گفت : پیر مردی است ربا خوار که در گذر دکان محقری دارد و
در میان مردم کج کردار ,او شهره است
سالک گفت : پیرمردی که عمری بدین صفت بوده و به گناه خود اصرار دارد چگونه با دم سرد من راست گردد ؟
پیر مرد گفت : تو برای هدایت خلقی می رفتی
سالک گفت : آن زمان رسم عاشقی نبود
پیر مرد گفت : نیک گفتی . اینک که شرط عاشقی است
برو به آن دیار و در احوال مردم نیک نظر کن , می خواهم بدانم جه دیده و چه شنیده ای ؟
سالک گفت : همان کنم مه تو گویی
سالک رفت , به آن دیار که رسید از مردی سراغ پیر مرد را گرفت
مرد گفت : این سوال را از کسی دیگر مپرس
سالک گفت : چرا ؟
مرد گفت : دیری است که توبه کرده و از خلایق حلالیت طلبیده
و همه ثروت خود را به فقرا داده و با دخترش در باغی روزگار می گذراند
سالک گفت : شنیده ام که مردم این دیار کج کردارند
مرد گفت : تازه به این دیار آمده ام , آنچه تو گریی ندانم . خود در احوال مردم نظاره کن
سالک در احوال مردم بسیار نظاره کرد . هر آنکس که دید خوب دید و هر آنچه دید زیبا .
برگشت دست پیر مرد را بوسید
پیر مرد گفت : چه دیدی ؟
سالک گفت : خلایق سر به کار خود دارند و با خدای خود در عبادت
پیر مرد گفت : وقتی با دلی پر عشق در مردم بنگری آنان را آنگونه ببینی که هستند
نه آنگونه که خود خواهی....
یه سنگ کافیست برای شکستن یه شیشه! یه جمله کافیست برای شکستن یه قلب! یه ثانیه کافیست برای عاشق شدن! یه دوست مثل تو کافیست برای تمام زندگی

ع ح

تنهایی خیلی دوست دارم برم تو فکر بعضیا
اینو واسه اون می خونم خودش می دونه که کیا
خودش اینو خوب می دونه ولی به روش نمی یاره
دلو به اون راه می زنه یه وقت نشه کم بیاره
یه وقتی بود می خواستمش نمی دونم منو می خواست
نمی دونستم هلاکتم تو یک نگاه
حال می فهمم این روزا این من نبودم پیش تو
بعد یه قطره اشک غم با یه نگاه گفتم برو
دورو برم پیدات نشه بد جوری شاکیم ازت
حق نداری با من باشی می گیرم این حق و ازت
می گن یه بار می گن دوبار نه صد تا نامردی دیگه
منم بخوام با تو باشم این دلم که نه می گه
هر جوری خواست منو سوزوند با اون ادا و اطفاراش
یه جوری بد کلاس می ذاشت همه می گفتن اینو باش
تو تنهایی دق بکنم بهتر تا با تو باشم
تو خاطرش فکر می کنه که من هنوزم باهاشم
می گن که از هر دست که بدی باز از همون دست می گیری
ببین چی کار کردی با من میگم که ای کاش بمیری
بابا جون من بی خیال این خبر هام نیست به خدا
شرت و کم کن عزیزم ، دلم میگه کوتاه نیا

ح ح 2

وقتی که آفتاب از مشرق در میاد
شب تیره ی من بازم به آب بر میاد
یه جرعه عشق و یه آسمون نقاشی
برام کافیه اگه تو هم کنارم باشی
تن گرم تو ظهر مردادیه
رنگ رویاهات آسمون آبیه
وقتی عشقو تو چشات دیدم
دوست دارمو شنیدم
فهمیدم عاشقی
واسه دل لایقی
به جز تو کسی ندیدم
باز منو صدا کن
با نگاه مستت باز منو نگاه کن
لبای غنچه ی تو گلهای باغمه
بوسه های گرمت آتیش داغمه
وقتی مچ می شه اون چشات
غصه می شینه تو نگات
می میرم واسه یه بوسه از لبات
آخ نگو که نمی شه ..............

ح ح

اگه با دیدن من غم تو دلت جون می گیره
می میرم که تا ابد قلب تو آروم بگیره
اگه با بودن من باغ تو ویرونه میشه
می رم اما می دونم دل بی تو دیونه میشه
فکر نکن که بی کسم خدا به دادم می رسه
کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم میرسه
مرحمی از شب چشمات واسه دردم نداری
خورشیدی اما خبر از تن سردم نداری
هر چی که درد منه باشه اللهی خوشیتون
کاشکی قربونی بشم برای عاشق کشیتون

دو دوست

زیر این طاق کبود
یکی بود یکی نبود
مرغ عشقی خسته بود
که دلش شکسته بود
اون اسیر یه قفس
شب و روزش بی نفس
همه آرزوهاش
پر کشیدن بود و بس
تا یه روز یه شاپرک نگاشو گوشه ای دوخت
چشاش افتاد به قفس دل اون بد جوری سوخت
زود پرید روی درخت تو قفس سرک کشید
تو چش مرغ اسیر غم دلتنگی رو دید
دیگه طاقت نیاورد رفت توی قفس نشست
تا که از حرفای مرغ شاپرک دلش شکست
شاپرک گفت که بیا تا با هم پر بکشیم
بریم تا اون بالا ها سوار ابرا بشیم
یه دفعه مرغ اسیر نگاهش بهاری شد
بارون از برق چشاش روی گونش جاری شد
شاپرک دلش گرفت وقتی اشک اونو دید
با خودش یه عهدی بست نفس سردی کشید
دیگه بعد از اون قفس رنگ تنهایی نداشت
توی دوستی شاپرک ذره ای کم نمی ذاشت
تا یه روز یه باد سرد میون قفس وزید
آسمون سرخابی شد سوز برف از راه رسید
شاپرک یخ زدو یخ ، مرد و موندگار نشد
چشاشو رو هم گذاشت دیگه اون بیدار نشد
مرغ عشق شاپرک و به دست خدا سپرد
نگاهش به آسمون تا که دق کردش و مرد

احساسات چتی

در مسنجر قلبت عشق رو add کن . به احساسات زیبا pm بده . غم رو delete کن . واژه بدی رو rename کن . برای غرور off بزار و بهش بگو : بشکن ، آخه دنیا دو روزه . دروغ و خیانت رو hack کن . از انسانیت copy بگیر و send to all کن . با صداقت و معرفت chat کن . از زیبا ترین خاطره زندگیت web بگیر . تو profile قلبت یک قلب تیر خورده بزار

شوهر کامپیوتری

شوهر: سلام،من Login کردم.
زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟
شوهر: Bad command or File name
زن: ولی من صبح بهت تاکید کرده بودم!
شوهرSyntax Error, Abort, Retry, Cancel :
زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟
شوهر : File in Use, Read only, Try after some Time
زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من.
شوهر: Sharing Violation, Access Denied
زن: می دونی، ازدواج با تو واقعا یک تصمیم اشتباه بود.
شوهر : Data Type Mismatch
زن : تو یک موجود بدرد نخور هستی.
شوهر : By Default
زن: پس حداقل بیا بریم بیرون یه چیزی بخوریم.
شوهر : Hard Disk Full
زن: ببینم میتونی بگی نقش من تو زندگی تو چیه؟
شوهر : Unknown Virus Detected
زن: خب مادرم چی؟
شوهر : Unrecoverable Error
زن: و رابطه تو با رئیست؟
شوهر : The only User with Write Permission
زن: تو اصلا منو بیشتر دوست داری یا کامپیوترتو؟
شوهر : Too Many Parameters
زن: خوب پس منم میرم خونه بابام.
شوهر : Program Performed Illegal Operation, It will be Closed
زن: خوب گوشاتو بازکن، من دیگه بر نمیگردم!
شوهر : Close all Programs and Logout for another User
زن: می دونی، صحبت کردن باتو فایده نداره، من رفتم.
شوهر : Its now Safe to Turn off your Computer

آبدارچی در شرکت مایکروساف

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره مصاحبه‌ش کرد و تمیز کردن زمین‌ رو به عنوان نمونه کاردید و گفت:
«شمااستخدام شدین، آدرس ایمیل‌تون رو بدین تا فرم‌های مربوطه رو واسه‌تون بفرستم تاپر کنین و همین‌طور تاریخی که باید کار رو شروع کنین...
مرد جواب داد: «اما من کامپیوترندارم، ایمیل هم ندارم!
رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمی‌تونه داشته باشه.»
مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمی‌دونست با تنها 10 دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه‌فرنگی بخره. یعد به در خونه ها رفت و گوجه‌فرنگی‌ها رو فروخت. در کمتر ازدو ساعت، تونست سرمایه‌ش رو دو برابر کنه. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت.
مرد فهمید می‌تونه به این طریق زندگی‌ش رو بگذرونه، و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. درنتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر می‌شد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون، و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت...
پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده‌فروشان آمریکاست. شروع کرد تا برای آینده‌ی خانواده‌ش برنامه‌ریزی کنه، و تصمیم گرفت بیمه‌ی عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبت‌شون به نتیجه رسید، نماینده‌ی بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»
نماینده‌ی بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین. می‌تونین فکر کنین به کجاهامی‌رسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟»
مرد برای مدتی فکر کرد و گفت: آره! احتمالاً می‌شدم یه آبدارچی در شرکت مایکروساف