عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

ترجمه غزل دل می رود ز دستم ...


For God’s sake. O pious ones! forth from the hand, goeth my heart. For God’s sake:
O the pain that the hidden mystery should be disclosed.

We are boat-stranded ones! O fair breeze! arise:
It may be that, again, we may behold the fa ce of the Beloved.

For the space of ten days, the sphere’s favor is magic and sorcery:
O friend! regard as booty, goodness in friends.

Last night in the assembly of the rose and of wine, the bulbul sweetly sang:
O Saki! give wine: O intoxicated ones! come to life!

O generous one! in thanks for thy own safety
One day, make inquiry of the welfare of the foodless darvish.

The ease of two worlds is the explanation of these two words:
With friends, kindness; with enemies, courtesy.

In the street of good name, they gave us no admission:
If thou approve not, change our Fate.

That bitter wine, which the Sufi called “The mother of iniquities,”
To us, is more pleasant and more sweet than the kisses of virgins.

In the time of straitedness, strive in pleasure and in intoxication:
For, this elixir of existence maketh the beggar Karun.

Don’t rebel, due to defiance thou burnt like candle
Darling in whose hands granite is like wax soft

The cup of wine is Sikandar ’s mirror. Behold
So that it may show thee the state of Dara ’s kingdom.

Life-givers, are the lovely ones, Persian-prattling:
O Saki! this news, give to the old men of Fars.

Of himself, Hafez put not on this patched, wine-stained garment
O Shaikh, pure of sins! hold us excused.

ترجمه ی غزل اگر آن ترک شیرازی ...


If that Bold One of Shiraz gain our heart,
For His dark mole, I will give Samarkand and Bukhara.

Said! give the wine remaining; for, in Paradise, thou wilt not have
The bank of the water of the Ruknabad nor the rose of the garden of Musalla.

Alas! These sa ucy dainty ones sweet of work, the torment of the city,
Take patience from the heart even as the men of Turkista n the tra y of plunder.

The beauty of the Beloved is in no need of our imperfect love:
Of lustre, and color, and mole and tricked line, what need hath the lovely face?

By reason of that beauty, daily increasing that Yusof had, I know
That Love for Him would bring Zulaikha forth from the screen of chastity.

Thou spakest ill of me; and I am happy. God Most High forgive thee thou spakest well:
The bitter reply suiteth the ruby lip, sugar-eating.

O Soul! Hear the counsel, for, dearer than the soul,
Hold happy youths the counsel of the wise old man.

The tale of minstrel and of wine utter; little seek the mystery of time;
For this mystery, none solved by skill; and shall not solve.

Thou utteredest a ghazal; and threadedest pearls. Hafez! come and sweetly sing
That, on thy verse, the sky may scatter the cluster of the Pleiades.

ترجمه غزل الا یا ایها الساقی ...


Ho! O Saki, pass around and offer the bowl:
For love at first appeared easy, but difficulties have occurred.

By reason of the perfume of the musk-pod, that, at the end, the breeze displayeth from
that fore-lock,
From the twist of its musky curl, what blood befell the hearts!

In the stage of the Beloved, mine what ease and pleasure, when momently,
The beil giveth voice, saying: “Bind ye up the chattels of existence!”

With wine, becolor the pra yer-mat if the Pir of the Magians bid thee;
For of the way and usage of the stages not without knowledge is the holy traveler.

The dark night, and the fear of the wave, and the whirlpool so fearful.
The light-burdened ones of the shore, how know they our state?

By following my own fancy, me to ill fame all my work brought:
Secret, how remaineth that great mystery whereof assemblies speak?

Hafez! if thou desire the presence from Him be not absent:
When thou visitest thy Beloved, abandon the world; and let it go.

دل بیقرار

گریه بی اختیار
تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست
غم تو هست ؛ ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریه بی اختیار خویشتنم
فغان که درکف من اختیار باید و نیست

چو شام غم ؛ دل اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم ؛ نفسم بی غبار باید و نیست

مرا ز باده نوشین ؛ نمی گشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من
تو را چو پاره دل ؛ در کنار باید و نیست

به سرد مهری باد خزان نباید و هست
به فیض بخشی ابر بهار باید و نیست

چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق
تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست

کجا به صحبت پاکان رسال که دیده تو
بسان شبنم گل ؛ اشکبار باید و نیست

به شام جدائی چه طاقتی است مرا ؟
که روز وصل دلم را قرار باید و نیست

مناظره یمن و تو

گفتم که رفتنت یه روز قا ب دلم رو میشکنه
گفتی که این بخت تو بود تقدیر تو شکستنه
گفتم بمون اون روز میاد غصه هامون تمو میشه
گفتی اگه باهم باشیم لحظه هامون هروم میشه
هر وقت که بارون میزنه تو رو کنارم میبینم
حس می کنم پیش منی هنوزم عاشق ترینم
رفتی ولی بدون هنوزعاشقتم تا پای جون
دل شکسته ام عاشقه چه تو بها رچه تو خزون

یادته تو اوج پاییز

یادته تو اوج پاییز ،
آخرین لحظه دیدار خب مواظب خودت باش،
دو سه بار،دوباره تکرار
یادته به ماجرامون چقدر نگاه می کردیم تا یکی دلش بیاد و بگه خب،
خدا نگهدار تو خداحافظی کردی،
دل من یک کم تکون خورد
بعدش اسمتو نوشتم روی ساقه ی سپیدار
بارون گریه که بارید
از تو ابر غصه هامون هردومون سر و گذاشتیم روی آجرای دیوار یه
یادته تو اوج پاییز

سلام

سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن
هنوزم پر میکشه دل واسه به تو رسیدن
واسه جواب نامت میدونم که خیلی دیره
بذار به حساب غربت نکنه دلت بگیره
عزیزم بگو ببینم که چه رنگه روزگارت
خیلی دوستم دارم تو مهتاب بشینم یه شب کنارت
سرتو با مهربونی بذاری به روی شونم
تو فقط واسم دعا کن آخه دنبال بهونم
حالمو اگه بپرسی خوبه تعریفی نداره
چون بلاتکلیفه عاشق آخه تکلیفی نداره
نکنه ازم برنجی تشنه ام تشنه بارون
چقدر از دریا ما دوریم بی گناهیم هردوتا مون
بدجوری بهم میریزه منو گاهی اتفاقی
تو اگه نباشی از من نمیمونه چیزی باقی
میدونی که دست من نیست بازیای سرنوشته
روقشنگا خط کشیده زشتا رو برام نوشته
باز که ابری شد نگاهت بغضتم واسم عزیزه
اما اشکاتو نگه دار نذار اینجوری بریزه
من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد
باقیشو بگم میبینی گریه هات کلی حروم شد
حال من خیلی عجیبه دوست دارم پیشم بشینی
من نگاهت بکنم تو تو چشام عشقو ببینی
یادته منو تو داشتیم ساده زندگی میکردیم
از همین چشمه شفاف رفع تشنگی میکردیم
یه دفعه یه مهمون اومد عقلمو یه جوری دزدید
دلتو بروش نیاورد از همون دقیقه فهمید
اولش فکر نمیکردم که دلم رو برده باشه
یا دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه
اما نه گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد
به تو گفتم و دلت از قصه من باخبر شد
اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم که عشقه آخه اندازش زیاده
تو بازم طاقت آوردی مثل پونه ها تو پاییز
سرنوشت تو سفیده ماجرای من غم انگیز
بدجوری دیوونتم من فکر نکن این اعترافه
همیشه نبودن تو کرده این دلو کلافه
میدونم فرقی نداره واست عاشق بودن من
میدونم واست یکی شد بودن و نبودن من
میدونم دوسم نداری مثل روزای گذشته
من خودم خوندم تو چشمات یک کسی اینو نوشته
اما روح من یه دریاست پر از موج و تلاطم
ساحلش تویی و موجاش خنجرای حرف مردم
آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن
من که آسمون نبودم اما عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه
تو که چشمای قشنگت خونه صد تا ستاره است
تو که لبخند طلائیت واسه من عمر دوباره است
بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن
من بدون تو میمیرم بیاو بهم کمک کن
من بدون تو میمیرم بیا و بهم کمک کن

متن کامل آهنگ نمیگم هنگامه

نمیگم خطا نکردم من که ادعا نکردم
همه گفتن بی وفایی من که اعتنا نکردم
عازم سفر شدی تو من دلم میخواست بمونی
واسه موندن تو اما به خدا دعا نکردم
توی کوچه رفاقت یه جواب سلام ندادم
تو دلم تویی اونی با کسی آشنا نکردم
میدونم دوسم نداری حتی قد یه قناری
اما عاشقم هنوزم بدون اشتباه نکردم
ما جایی قرار نذاشتیم جز تو کوچه های رویا
ایندفعه تو اومدی من به قرار وفا نکردم
زیر دین ناز چشمات عمریه دارم میسوزم
تا خاکستری نشه دل دینمو ادا نکردم
اومدن واسه نصیحت به بهونه یه صحبت
عمرشون کلی تلف شد چون تو رو رها نکردم
راه آسمون که بسته است گرچه قلبامون شکست است
تا به حال اینقدر خدا رو اینجوری صدا نکردم
تو منو گذاشتی رفتی خواستی من دیوونه تر شم
باورت نمیشه شاید آخه جون فدا نکردم
نامه های عاشقونه با نشونه بی نشونه
اما از کسای دیگه است پس اونا رو وانکردم
یادته عکستو دادی بذارم تو قاب قلبم
بعد از اون روز دیگه هرگز به کسی نگاه نکردم
تو از اون روزی که رفتی نه تو رفتی که ببینی
تا قیامتم تو رو من از خودم جدا نکردم

بازم از ...

گیرم بازم بیایی از عاشقی بخونی
گیرم تا دنیا دنیاست بخوای پیشم بمونی
روزغمم نبودی خوشیت با دیگرون بود
منو به کی فروختی که از ما بهترون بود
میای بیا ولی حیف حیف دیگه خیلی دیره
حالا که خاطراتت یکی یکی میمیره
کی گفته بود که تنهام وقتی تورو ندارم
بازم میگم بدونی منم خدایی دارم
برگشتی اما انگار تو باختی تو بازی
غرورت هم شکسته به چیت داری مینازی

نفرین . علیرضا حمیدرضا

زمین گرمم کمته کمته اتیش خدا بوسه ی مرگ و بچشی بندت بشه جدا جدا
زمین گرمم کمته تو که می گفتی من سرم
کی میشه اون گلوت و با دشنه ی نامردی بدرم
تو که ندیدی خورشید و پس چرا میخوای بتابی
مگه تو فردا نمیخوای تو یه وجب جا بخوابی اخه چی کار کردی با من
ریشمو از جا می کنه وقتی که نفرین می کنم برمیگرده خودمو میزنه
هر کاری می خوای می کنی زل میزنی میگی اینو باش
زخم زبونم که زدی حالا دیگه نمک نپاش
یه جوری حرفم میزنی که من ازت بدم بیاداخه یه ذره فک کنی کی دیگه حالا جز من میاد
حالا هر جا که هستی پای هرکی نشستی بدون این رسم رفاقت چندین و چند سالمون نبود اخه نبود
اخه این قلب خسته پای یکی نشسته اما بدون نمی دونست که میخواد
بشکنه خیلی زود خیلی زود
اخه این زخم کاری چرا اروم نداری چرا می سوزی و می سازی و میگی دردی
نداری بگو اخه بگو
درد نفرین تو از درد این زخم کاری حتی دردایی که تو تو زندگی خود داری بدتره ای دورو گوشات واکن میشنوی
صدای خرده های من صدای پرو که میگه دلت میخواد بازم بزن
یات بردی با خودت این دلمو باز اسیری خیالت راحت کنم نمیمیرم
تا نمیری
تو که واسه مردم همش اسمون بی دریقی باید بگم خدمتتون
نارفیقی نارفیقی یادم نمیره حرفاتو یادم نرفته تا هنوز یادمه اتیشم زدی رفتی عقب گفتی بسوز

متن کامل آهنگ به خاطر تو هنگامه

به خاطر تو میخونم یا تو یا هیچ کس دیگه
قدر چشاتو میدونم یا تو یا هیچ کس دیگه
به خاطر تو میشکنم یا تو یا هیچ کس دیگه
من از تو دل نمیکنم یا تو یا هیچ کس دیگه
به خاطر من نرو به عشقمون تکیه کن
بغضتو بشکن آروم اگه میخوای گریه کن
به خاطر من بمون تو خاطرت میمونم
خودم ستارت میشم تو میشی آسمونم
به خاطر من بیا من که برات میمیرم
بیا و فریاد بزن حرفمو پس میگیرم
به خاطر تو میخونم یا تو یا هیچ کس دیگه
قدر چشاتو میدونم یا تو یا هیچ کس دیگه
به خاطر تو میشکنم یا تو یا هیچ کس دیگه
من از تو دل نمیکنم یا تو یا هیچ کس دیگه
میخوام بگم دوستت دارم یا تو یا هیچ کس دیگه
بی تو نفس کم میارم یا تو یا هیچ کس دیگه
میخوام بگم دیوونتم اینو همش دلم میگه
بزار بگم دوستت دارم یا تو یا هیچ کس دیگه
به خاطر من نرو به عشقمون تکیه کن
بغضتو بشکن آروم اگه میخوای گریه کن
به خاطر من بگو بگو هرگز نمیری
بگو که موندگاری حرفتو پس میگیری
به خاطر من بخند تا دوباره بهار شه
عاشق قلعه ی نور اسب طلا سوار شه
به خاطر تو میخونم یا تو یا هیچ کس دیگه
قدر چشاتو میدونم یا تو یا هیچ کس دیگه
به خاطر تو میشکنم یا تو یا هیچ کس دیگه
من از تو دل نمیکنم یا تو یا هیچ کس دیگه
میخوام بگم دوستت دارم یا تو یا هیچ کس دیگه
بی تو نفس کم میارم یا تو یا هیچ کس دیگه
میخوام بگم دیوونتم اینو همش دلم میگه
بزار بگم دوستت دارم یا تو یا هیچ کس دیگه

نمیدونن متن اهنگ هنگامه

همه میگن تو منو دوست نداری همشون پشت سر تو بد میگن
نمیدونن تو از آسمون میای خودشون اهل یه دنیای دیگن
همه میگن اسمشه تو با منی توی قلب تو یکم جا ندارم
روی اسم تو باید خط بکشم برم و چشماتو تنها بزارم
نمیدونن تو بهونه ی منی نمیدونن تو بهونه ی منی
نمیدونن تو از آسمون میای نمیدونن که تو دل نمیشکنی
تو رو با خیلی ها دیدن همشون همه میگن بی وفایی می کنی
به منم می گن داری محبت و از چشای اون گدایی می کنی
اونا از چشای تو بی خبرن نمی دونن که نگات نفس داره
اونا غافلن که چشم روشنت تو نور ماه نقره دست داره
همه می خوان که ازت دست بکشم همشون بهم می گن دیونه ای
نمیدونن تو بهونه ی منی معنی شعرای عاشقونه ای
نمیدونن تو بهونه ی منی نمیدونن تو بهونه ی منی
نمیدونن تو از آسمون میای نمیدونن که تو دل نمیشکنی

نه تو نه من ! متن اهنگ هنگامه

خبر آوردن میدونم خیلی شلوغ شده سرت
میگن خداحافظ شده کلام اول و آخرت
همه همش دنبالتن خیلی ها رو پس میزنی
نه با همه کس میشینی نه سر به هر کس میزنی
نه نمیخوام ببینمت نه دیگه حرفشم نزن
حرفی نمونده بین ما از این به بعد نه تو نه من
نه نمیخوام ببینمت نه برو از پیشم برو
دیگه ازت بدم میاد دیگه نمیخوامت تورو
منو واسه وقتی میخوای که خلوت دور و برت
خبر آوردن می دونم خیلی شلوخ شده سرت
می رسه اون روزی که باز میای و می اوفتی به پام
ولی دیگه با دیگرون فرقی نمی کنی برام
پاشو برو این آخرشه آخر خط منو و تو

منی دیگر ...

تو کی هستی؟!!!
چقدر شکل منی؟!
تو همزاد منی؟!؟؟
چه جالب عین حرفای منو میزنی!
لباساتم که مثل لباسای منه!
آخ جون دیگه از تنهایی در اومدم...میدونی...
همیشه با هرکی دوست میشم زود خسته میشه و تنهام میذاره...
اما...اما تو موندنی هستی؟ مگه نه؟

یه لرزش!!!
یه صدای مهیب به گوش دخترک میرسه!
آینه قدی اتاق میفته زمین و میشکنه!!!
دیگه همزادی وجود نداره..

قافله مرگ

همه جور مسافری هست
زن-مرد-پیر-جوون-بچه
پیرا با خیال راحت نشستن...
بچه ها مشغول شیطنت و بازین..
جوونا اما...هراسون و بعضی ها گریونن!!
راننده داد میزنه: دیگه کسی نمونده؟
صدای ماموری که دم در اتوبوس ایستاده تو فضا میپیچه که میگه :
چرا داریم یه نفرو میاریم...
جوونه...دارن به زور هلش میدن توی اتوبوس! نمیخواد بره!
انگاری بارداره!
پاشو که میذاره روی پله اول اتوبوس دردش میگیره!
یه جیغ بلند.......یه موجود ضعیف و ظریف از زیر لباسش میافته بیرون...
بی حاله اما میخواد بچه تازه به دنیا اومدشو بگیره بغلش..
دولا میشه اما..یکدفعه راننده پاشو روی پدال گاز فشار میده...
زن جوون میمونه بین زمین و هوا
داد میزنه: بچم...بچم...
یکدفعه یه دست زن جوونو میاره توی اتوبوس
میبینه یه پیرمرده!
میگه آقا بگو نگه داره...بچم جا موند..
پیرمرد با آرامش میگه: نگران نباش جای اون خوبه...
-آقا اصلا ما داریم کجا میریم؟اینجا کجاست؟
گریه امونش نمیده...از بس جیغ زده صداش در نمیاد
-من...من...توی خونمون بودم...شوهرم...آقا...شوهرم...اون نگرانم میشه!
پیرمرد میگه: دخترم نگران اون نباش..
اون میدونه تو کجا داری میری..دیگه تا حالا فهمیده
-تورو خدا پدر جون به منم بگین کجا میریم؟
پیرمرد نگاهی بهش میندازه و میگه :اگه بهت بگم نمیترسی؟
با عجله میگه:نمیترسم..
پیرمرد چشماشو میبنده و میگه:
ما همه مرده ایم....این اتوبوس قافله مرگه....