عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

عاشقانه

قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما

خیال پوچ

عطر زرد گل یاس رو نمی خوام
نمره ی بیست کلاسو نمی خوام
من فقط واسه چش تو جون می دم
عاشقای بی حواسو نمی خوام
من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
عشق رو نقطه ی جوشو نمی خوام
دوره گرد گل فروشو نمی خوام
اونی که چشاش به رنگ عسله
مجنون خونه به دوشو نمی خوام
من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
من کسی با قد رعنا نمی خوام
چشای درشت و گیرا نمی خوام
دوس دارم قایق سواری رو ، ولی
جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
موهای خیلی پریشون نمی خوام
آدم زیادی مجنون نمی خوام
می دونی چشم منو گرفتی و
جز تو هیچی از خدامون نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
چشم شرقی سیاهو نمی خوام
صورتای مثل ماهو نمی خوام
آخه وقتی تو تو فکر من باشی
حق دارم بگم گناهو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
حرفای نقره ای رنگ رو نمی خوام
او دو تا چشم قشنگو نمی خوام
حتی اون که بلده شکار کنه
صاحب تیر و تفنگو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
شعرای ساده و تازه نمی خوام
اونکه می گه اهل سازه نمی خوام
من دلم می خواد تو رو داشته باشم
واسه ی اینم اجازه نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
سفر دور جهانو نمی خوام
رنگای رنگین کمانو نمی خوام
لحظه و ساعت عمر من تویی
تو که نیستی من زمانو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
فالای جور واجور رو نمی خوام
نامه های راه دور و نمی خوام
واسه چی برم ستاره بچینم
ماه من تویی که نور و نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
آذر و خرداد و تیر نمی خوام
آدمای سر به زیر نمی خوام
من خودم تو چشم تو زندونیم
حق دارم بگم ، اسیرو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
حرف خیلی عاشقونه نمی خوام
دل رسوا و دیوونه نمی خوام
یا تو ، یا هیچکس دیگه به خدا
خدا هم خودش می دونه ،‌نمی خوام
خرداد و اردی بهشت و نمی خوام
بی تو من این سرنوشتو نمی خوام
یکی پرسید اگه آخرش نشه
حتی این خیال زشتو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
بی تو چیزی از این عالم نمی خوام
تو فرشته ای من آدم نمی خوام
می دونی خیلی زیادی واسه من
همیشه عادتمه ،‌کم نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
من و باش شعر و نوشتم واسه کی
تویی که گفتی شما رو نمی خوام

حیف

تاریکی شب تا به سپیده راهی نیست از دل
دنیا پر از قشنگی پر از گلهای رنگیه
حیف نبینیم من و تو حیف نچینیم منو تو
بیا که مال هم باشیم خواب و خیال هم باشیم
گم نکنیم هم دیگرو به فکر حال هم باشیم
پیش میاد کی میره و کی جاش میاد کی میدونه چی
زندگی عمر لحظه هاست گوش کن ببین صداش میاد
من که میگم دل نسپر به بی کران انتظار
رو بذار کنار غم کدومه غصه چیه این حرفا
نزار بخوابه چشم من وقتی قشنگه آسمون
نفرین به عشقو عاشقی نفرین به بختو سرنوشت
به اون نگاه که عشقتوتو سرنوشت من نوشت
نفرین به من نفرین به تونفرین به عشق منو تو
به ساده بودن منوبه اون دل سیاه تو
حیف عمری که هدر شد حیف روزایی که سر شد
حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبر نداشتم
حیف شب ها که نشستم پای چت
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدن تو تو وب
حیف با وفایی من حیف عشق و اعتقادم
حیف اون همه سادگی که به تونشون دادم
حیف فرصت های نقره م حیف عمرم و دقیقه م
حیف هرچی به تو گفتم راست راستی حیف سلیقه م
حیف عمری که هدر شد حیف روزایی که سر شد
حیف قلبم که یه روزی دادمش دستت امانت
حیف اعتماد اون روز حیف واژه ی خیانت
حیف اشکایی که ریختم واسه تو دم سپیده
حیف احساس طلایی حیف این عشق و عقیده
حیف شادی توی روزی که می گن تولدت بود
حیف عاشقی که گفتی اولش کار خودت بود
حیف جمعه های دلگیر حیف شنبه های رنگی
حیف اون روز که نوشتم چشای به این قشنگی
حیف فکرایی که کردم واسه جستن بهونه
حیف عشقی که کسی نیست حالا قدرشو بدونه
حیف عمری که هدر شد حیف روزایی که سر شد

داستان عشق و د یوانگی


زمانهای قدیم وقتی هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود فضیلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.
ذکاوت! گفت : بیایید بازی کنیمٍ ، مثل قایم باشک
دیوانگی ! فریاد زد:آره قبوله ، من چشم میزارم
چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند.
دیوانگی چشم هایش رابست و شروع به شمردن کرد!!
یک..... دو.....سه ...
همه به دنبال جایی بودند تا قایم بشوند
نظافت خودش را به شاخ ماه آویزان کرد.
خیانت داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.
اصالت به میان ابرها رفت و
هوس به مرکززمین به راه افتاد
دروغ که می گفت به اعماق کویر خواهد رفت ، به اعماق دریا رفت !
طعم داخل یک سیب سرخ قرار گرفت.
حسادت هم رفت داخل یک چاه عمیق .
آرام آرام همه قایم شده بودند و
دیوانگی همچنان می شمرد:هفتادوسه،...... هفتادو چهار
اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.
تعجبی هم ندارد قایم کردن عشق خیلی سخت است.
دیوانگی داشت به عدد 100 نزدیک می شد
که عشق رفت وسط یک دسته گل رز و آرام نشست
دیوانگی فریاد زد، دارم میام، دارم میام
همان اول کار تنبلی را دید. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قایم شود!د
بعدهم نظافت را یافت و خلاصه نوبت به دیگران رسیداما از عشق خبری نبود.
دیوانگی دیگر خسته شده بودکه حسادت حسودیش گرفت و آرام در گوش او گفت :عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.
دیوانگی با هیجان زیادی یک شاخه از درخت کند و آنرا با قدرت تمام داخل گلهای رز فرو کرد .
صدای ناله ای بلند شد .
عشق از داخل شاخه ها بیرون آمد، دستها یش را جلوی صورتش گرفته بود و از بین انگشتانش خون می ریخت.
شاخه ی درخت چشمان عشق را کور کرده بود.
دیوانگی که خیلی ترسیده بود با شرمندگی گفت
حالا من چکار کنم؟ چگونه میتونم جبران کنم؟
عشق جواب داد: مهم نیست دوست من، تو دیگه نمیتونی کاری بکنی ، فقط ازت خواهش می کنم از این به بعد یارمن باش .
همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم .
واز همان روز تا همیشه عشق و دیوانگی همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند

؟؟


اگر عبد گنهکارم
تورا دارم چه غم دارم
اگر مرغ گرفتارم
تورا دارم چه غم دارم
اگر خالی بود دستم
وگر سنگین بود بارم
تورا دارم چه غم دارم
اگر آتش برافروزی
سراپای مرا سوزی
چه باک از شعله نارم
تورا دارم چه غم دارم
چه در صحرا،چه دردریا
چه در پائین، چه در بالا
به هرجانب که رو کردم
ترا دارم چه غم دارم

جدایی

هوسی است در سر من که سر بشر ندارم
من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم
دو هزار ملک بخشد شه عشق هر زمانی
من از او بجز جمالش طمعی دگر ندارم
سحری ببرد عشقش دل خسته را به جایی
که ز روز و شب گذشتم خبر از سحر ندارم
ز فراق جان من گر ز دو دیده در فشاند
تو گمان مبر که از وی دل پرگهر ندارم
چه شکرفروش دارم که به من شکر فروشد
که نگفت عذر روزی که برو شکر ندارم
بنمودمی نشانی ز جمال او ولیکن
دو جهان به هم برآید سر شور و شر ندارم

یا علی

مازین جهان به دیدن دلدار میرویم
آنجا به عشق دیدن حیدر کرار میرویم
درب بهشت گر نگشایند به روی ما
ما گویم یا علی وزدیوار میرویم

دلم گرفت ای همنفس

بخدا دیگه نمی تونم
به کی بگم دوریت خواب شبهامو برده
دلم گرفت ای همنفس تنم شکست تو این قفس
توی این غبار تو این سکوت
چی بیصدا نفس نفس
از این نامهربونیها دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو می گیرم
تو این شب گریه می تونی پناه هق هقم باشم
تو ای همزاد همخونه چی میشه عاشقم باشی
دوباره من دوباره تو دوباره عشق دوباره ما
دو همنفس دو همزبون دو همسفر دو همصدا
تو ای پایین تنهایی پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز بهار باور من باش
بذار با مشرق چشمات شبم روشنترین باشه
میخوام آینه خونه با چشمات همنشین باشه
دلم گرفت ای همنفس تنم شکست تو این قفس

وقتی

وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد من شروع کردم
وقتی که او تمام شد من آغاز شدم
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن
مثل تنها مردن

بخاطر تو

چه زیباست بخاطر تو زیستن
وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن
و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن و
به عشق و دنیای تو نرسیدن
ایکاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است
بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست
ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست
و ایکاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد
حرفها را گاه نمی توان گفت
من لحظه های با تو بودن را با اشکهایم تداعی میکنم
وعطر نفسهای تورا در بند بند وجودم می بلعم¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬

بشنو

گریه نکن به حال من تنها امید زندگی
با گریه هات بهم نگو هر چی می خوای بهم بگی
فریاد بزن اسم منو اگر چه می لرزه صدات
بذار که با صدای تو یه لحظه آروم بگیرم
یه شب دیگه روشونه هات دست تو دستات بمیرم
بذار که عاشقت بشم زیر درخت کوچمون
یه بار دیگه نگات کنم از تو حیاط خونمون
می خوام تموم لحظه ها برام بشن یه خاطره
خاطره لحظه ای که بدرقه مسافره
تو هم ببین اشکامو در حال و هوای هر شبم
خیال تو کشته منو جونم رسیده به لبم
به جزخیال رفتنت برام چی باشه یادگار
تو سرنوشت من تو هم برام نموندی یادگار
عذاب این جدا شدن بدجوری زنجیره منه
شبها خیال رفتنت بغض گلومو می شکنه
کاش بدونی بدون تو میلی به موندن ندارم
گرچه فقط با گفته هام اشک تو رو در می آرم
رفتن تو یه حادثه اس تو یاد خونه موندنی
شعرهای من به عشق تو خوندنی سوزوندنی
اگر تمام آرزوم همیشه داشتن تو بود
کنار تو بودن من مبادا قسمتم نبود
برو که با دیدن تو لحظه به لحظه می شکنم

سفر سلامت عشق من بازم بیا به دیدنم

عشق یعنی

عشق یعنی کوچه کوچه انتظار
روئیت خورشید در باغ بهار
عشق یعنی با جنون تا اوج ها
رفتن از ساحل به بام موجها
عشق یعنی یک تغزل ،شعر ناب
مثنـوی های خـدای آفتاب
عشق یعنی سوختن با شعله های
سبـز گشتـن در شکوه قله ها
عشق یعنی های های اشک ها
در فرات بی وفـا با مشگ ها
دست افشان رقص سرخی واژگون
سعی در محراب با قانون خـون
گفتمـان مـادران داغـدار
حسرت دیدار گل ها در بهار
یک نماد از قصه جام شراب
رویکردی سبز در تفسیر آب
عشـق یعنی یک شهود بیکران
سینه ای با وسعت هفت آسمان
در حضـور آن فروغ تابناک
سـر تاویل شفق در جام تاک
پایکـوبی بـر فـراز دارها
یک غـزل بـا میثـم تمارها
یا قنـوتی هـم صدای آبهـا
در نمـاز صبح با مهتـابهـا
عشق یعنی کهکشان در کهکشهان
چشم امیدی به سوی بی نشان
عشق یعنی در فضای رازها
خلسه ای جاوید بـا پروازها
عشـق یعنی بیکـران نورها
با شقایـق هـا میان هورها
طور سینین ، حیرتی بی انتها
شعر شبنـم در گلستان خدا
اشگ غم در حسرت دیدارها
همدلی تا صبح با تب دارها

امشب

می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری
می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم
می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم
می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی
از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو یه فال حاقظ بگیرم
اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم
امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم
امشب می خوام رو آسمون عکس چشات و بکشم
اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم
می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه
به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه
یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری
بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری
به موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه
فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه
اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن
آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن
راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر
بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر
اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم
اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه
چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه
ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم
شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم
ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم
یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم
به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی
اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی
تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه
هوای رفتن که کنی مرگ گلای مریمه
نگام کن و برام بگو بگو می ری یا می مونی
بگو دوسم داری یا نه مرگ گلای شمعدونی
نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها
اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها

عاشقانه

من و آوای گرمت را شنودن
بـدین آوا غم دل را زدودن

از اول کار من دلدادگی بود
ولیکن شیوه تـو , دل ربودن

گرفت از من مجال دیده بستن
همه شب بر خیالت در گشودن

قرار عمر مـــن بر کاستن بود
تو را بر لطف و زیبائی فزودن !

غـــم شیرینِ دوری بر من آموخت
سخن گفتن , غزل خواندن , سرودن

من و شب های غربت تا سحرگاه
چو شمعی گریه کردن , ناغنودن

چه خوش باشد غم دل با تــــــو گفتن
وزان خوشتر امیدِ با تــــــــو بودن
باز روزآمد به پایان.شام دلگیر است ومن
تا سحر سودای آن زلف زنجیر است ومن
دیگران درآغوش جانان خفته اند
شب زنده داری کارمرغ شبگیر است ومن

عشــق مـن و تـو

من وتوست

که هیچش گزندی نیست

نه فردایش هست نه دیروزش

میگذرد بی آنکه بگریزد

در امروزی تا ابد ماندگار

ماندنی است چون نخستین روزش

امشب

امشبم را با تو خلوت می‌کنم
با خیالت باز صحبت می‌کنم

با تو آرامش فراهم می‌شود
با تو حتی غصه هم کم می‌شود

با تو ، با آرامش مهتابیت
با تو و با خنده‌های آبیت

با تو ، با مهتاب چشمان ترت
با تو و چشمان از گل بهترت

امشبم را با تو خلوت می‌کنم
لحظه‌ها را با تو قسمت می‌کنم

با تو من از آسمان آبی‌ترم
با تو حتی از خودت عاشقترم

گرمی چشم تو آبم کرده است
آتش عشقت مذابم کرده است

بوی تو پیچیده لای دفترم
لابلای بیتهای آخرم

در میان آینه زل می‌زنم
تا شب چشمان تو پل می زنم

چشمهایت بیقرارم کرده‌اند
در خیالت ماندگارم کرده‌اند

چشمهایت روشنای نوبهار
چشمهایت بیقراری ، انتظار

چشمهایت قبله چشم ترم
آخرین مأوا ، تمام باورم

چشمهایت را تماشا می‌کنم
عاشقی را باز حاشا می‌کنم

در نگاهت زندگی را خوانده‌ام
با خیال چشمهایت مانده‌ام
* * *
چشمهایت را به رویم باز کن
لحظه عشق مرا آغاز کن