می شه با ستاره بد شد
از شب ترانه کوچید
می شه از شاخه حسرت
گل خرزهره غم چید!
می شه رو آفتابو خط زد
عوضش نوشت از ابرا
یا که زد آتیش غصه
به تن نرم حریرا !
می شه آهُ قطره قطره
بریزی تو جام سینه
بعدشم داد بزنی : های !
مستی دنیا همینه !!
ولی من قبول ندارم
گریه آخر غزل نیست
خنده هامونو خبر کن !
وقت ارسال مثل نیست –
- که می گی : قصه همین بود !
که : شکستن ته دنیاست !
آخرای سال عاشق
از بهار گریه پیداست !!
به خدا قصه مون این نیست
این نشستن ما رو له کرد
هی شکستیم و نشستیم
تا بهارمون بشه زرد !
می شه با قهقهه ، آتیش
به تن مترسکا زد !
می شه باز اونور ابرا
اسم خورشید و صدا زد !
وقتی می شه به غزل زد
وقتی می شه تو رو دوست داشت
چرا باید توی سینه
دونه دونه بذر غم کاشت ؟!
من دلم ستاره بازی
توی اون شبی رو می خواد
که یه سیب از غزل من
توی دامن تو افتاد !
تو شدی یه کهکشون عشق !
من و کشف معنی نور !
من و تو : آدم و حوا !
در و تخته ای که شد جور !!
به خدا قصه مون اینه
قصه شاد شکفتن !
تو ترانه قد کشیدن !
غزلای تازه گفتن !
وقتی می شه به غزل زد
وقتی می شه تو رو دوست داشت
چرا باید توی سینه
دونه دونه بذر غم کاشت ؟