آخ .......دلم گرفته
زندگی زندونه و اسیر دربندش منم... همه زندونی ان و کسی نمی یاد کمکم ...
نمی زاره لحظه ای غصه بره از تو سینه ...میگه هرجا
که بری آسمونش همینه ... دیگه بود و نبود تو فرقی باهم نمی کنه *** چیتوو یه
ثانیه رو هم برات کم نمیکنه ... یه عمره هی
می جنگی .که آخرش نشی هلاک ... اما مره جات مزاره میون خشت و سنگ و
خاک ...تو دلم یه دنیا حرفه. فرصت گفتن نمی شه ...
نمی شه فصلی بیاد . بهار عمره من شه ... نمی شه خوش بود و خندید . وقتی
خوشبختی کمه ... وقتی رنگ زندگی همیشه رنگ
ماتمه ... همیشه به فکر رویای یه روز بهترم ... اما روز به روز و هر روز بدترش میاد به
سرم ... روزگاره که من و به دست فراموشی داد
... واسه شمع دل من حکم به خاموشی داده