وقتی که آفتاب از مشرق در میاد
شب تیره ی من بازم به آب بر میاد
یه جرعه عشق و یه آسمون نقاشی
برام کافیه اگه تو هم کنارم باشی
تن گرم تو ظهر مردادیه
رنگ رویاهات آسمون آبیه
وقتی عشقو تو چشات دیدم
دوست دارمو شنیدم
فهمیدم عاشقی
واسه دل لایقی
به جز تو کسی ندیدم
باز منو صدا کن
با نگاه مستت باز منو نگاه کن
لبای غنچه ی تو گلهای باغمه
بوسه های گرمت آتیش داغمه
وقتی مچ می شه اون چشات
غصه می شینه تو نگات
می میرم واسه یه بوسه از لبات
آخ نگو که نمی شه ..............