رفتی روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم ای دیده نورانی من
بی تو اشک و غم همه مهمان من اند
قدم رنجه کن از مهر به مهمانی من
اکنون منم در دل این خلوت سکوت
ای شهر پر خروش تو را فریاد می کنم
دل بستم به او و تو او را عزیز دار
من به خیال او دل خود شاد می کنم